تارنمای داوطلب: جنگ یکی از بزرگترین و تلخترین بحرانهایی است که میتواند زندگی مردم، ساختارهای اجتماعی، و اساس حیات یک کشور را به شدت تخریب کند. تجربه جنگ هشت ساله ایران و عراق نمونهای بارز از این واقعیت است که چگونه جنگ میتواند آثار سوء عمیقی بر زندگی میلیونها انسان بگذارد و در عین حال ابزاری برای تثبیت قدرت رژیمهای اقتدارگرا شود.
از یک سو، این جنگ برای مردم ایران تبعات جبرانناپذیری به همراه داشت: صدها هزار کشته و زخمی، نابودی گسترده زیرساختها، مشکلات اقتصادی شدید و فشارهای روانی و اجتماعی که جامعه تا سالها پس از پایان جنگ با آن دستوپنجه نرم کرد. خانوادههای بسیاری از دست دادن اعضای خود، بیسرپرستی فرزندان و از دست رفتن فرصتهای رشد و توسعه را تجربه کردند و آثار روانی این جنگ طولانی هنوز هم در خاطرات جمعی و فضای اجتماعی ایرانیان باقی مانده است.
از سوی دیگر اما، این بحران عظیم به حکومت جمهوری اسلامی ایران فرصتی داد تا با بهرهگیری از فضای اضطراری و ملیگرایی، گفتمان «دفاع مقدس» را ایجاد و با تقویت نهادهای نظامی و امنیتی، قدرت خود را تحکیم بخشد. شرایط جنگی بهانهای شد برای محدود کردن آزادیهای سیاسی و سرکوب شدید مخالفان، به گونهای که پایههای رژیم پس از پایان جنگ نیز مستحکم باقی ماند.
مطالعات تاریخی به ما نشان میدهد که در کشورهایی که تحت حکومتهای اقتدارگرا و دیکتاتوری قرار دارند، جنگ همیشه هم به نفع فرآیند «تغییر» نیست و در کشورهایی که گروههای اجتماعی سازمانیافتگی ضعیفی دارند، اغلب بهانهای برای سرکوب بیشتر، محدود کردن آزادیها و تثبیت قدرت حاکم میشود. در چنین شرایطی، فشارهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی، جامعه مدنی را ضعیف و پراکنده میکند و زمینه را برای افزایش نارضایتی و بحرانهای عمیقتر فراهم میآورد.
جنگ و تاثیر آن بر جامعه مدنی
در شرایط جنگی، معمولاً دولتها با توجیه امنیت ملی، فضای سیاسی را محدود کرده، رسانهها و نهادهای مدنی را سرکوب میکنند و فضای ترس و خشونت را در جامعه حاکم میسازند. این موضوع به ویژه در کشورهایی که از پیش با حکومتهای سرکوبگر مواجه هستند، باعث ضعف بیشتر جامعه مدنی و کاهش قدرت اعتراض و کنشگری میشود. مانند آنچه در همین روزهای اخیر و در جریان افزایش تنش و درگیری میان اسرائیل و ایران در جریان بوده و به دستور مقامات امنیتی و قضایی، بسیاری از اظهارنظرها «جرمانگاری» شده و فضای آزادی بیان بیش از پیش در معرض محدودیت قرار گرفته است.
در چنین شرایطی، بسیاری از گروهها و افراد ممکن است به سمت انفعال بروند یا چشم به دخالتهای خارجی داشته باشند که این خود میتواند به پیچیدگی بحرانها و بیثباتی بیشتر منجر شود. اما این پایان راه نیست.
ظرفیتهای سازماندهی اجتماعی؛ نقطه امید در دل بحران
یکی از نکات مهمی که باید به آن توجه کرد، این است که جامعه مدنی و ظرفیتهای سازماندهی اجتماعی، هرچند تحت فشار و سرکوب، به طور کامل از بین نمیروند. در واقع، ظرفیتهای بالقوهای وجود دارد که میتواند در قالب شبکههای کوچک، گروههای غیررسمی، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و حتی از طریق فضای مجازی فعال شود.
سازماندهی اجتماعی در شرایط سخت نیازمند انعطافپذیری و خلاقیت است. گروههای کوچک میتوانند با ایجاد همبستگی و همکاری، به تدریج یک نیروی اجتماعی قدرتمند شکل دهند که قادر است صدای خود را در برابر جنگ و خشونت بلند کند. این سازماندهیها معمولاً به صورت رسمی و بزرگ نیستند، بلکه از دل تعاملات روزمره، مقاومت مدنی و فعالیتهای فرهنگی زاده میشوند و بر علیه تداوم جنگ بسیج میشوند.
چرا باید به جنگ «نه» گفت؟
نه گفتن به جنگ، نه تنها یک واکنش انسانی و اخلاقی است، بلکه یک ضرورت استراتژیک برای حفظ جامعه و ساختن آیندهای بهتر به شمار میآید. جنگ باعث تخریب گسترده منابع انسانی و مادی، نابودی زیرساختها و افزایش فقر و بیثباتی میشود. در چنین شرایطی، جامعه نه تنها از نظر اقتصادی و اجتماعی ضربه میبیند، بلکه ساختارهای سیاسی و فرهنگی آن نیز آسیب میبیند.
چنانکه پیشتر گفته شد، در کشورهایی مثل ایران، جنگ و بحرانهای نظامی میتواند به عنوان ابزاری برای تثبیت رژیمهای دیکتاتوری مورد استفاده قرار گیرد و فضای سرکوب را گسترش دهد. در واقع، یکی از وجوه مهم در تحلیل ساختار قدرت در ایران، نقش جنگ و بحرانهای نظامی به عنوان ابزار تثبیت حکومت است. این موضوع باید در بستر تاریخی، سیاسی و اجتماعی خاص ایران بررسی شود تا ابعاد مختلف آن مورد واکاوی قرار گیرد.
۱. جنگ تحمیلی (۱۳۵۹-۱۳۶۷)؛ نقطه عطف تثبیت قدرت
جنگ ایران و عراق یکی از طولانیترین و خونینترین جنگهای منطقه بود که تأثیرات عمیقی بر ساختار قدرت ایران داشت. این جنگ که در شرایط حساس پس از انقلاب آغاز شد، حکومت تازه تأسیس جمهوری اسلامی را در معرض تهدید جدی قرار داد اما در عین حال در چند سطح، فرصتی برای تثبیت و تحکیم پایههای قدرت فراهم کرد:
۲. ایجاد گفتمان «دفاع مقدس» و مشروعیت دینی:
نظام حاکم جنگ را به عنوان «دفاع مقدس» معرفی کرد و از آن برای ایجاد همبستگی ملی و مشروعیتبخشی دینی بهره برد. این گفتمان توانست بخشهای مختلف جامعه، از روحانیت تا نیروهای نظامی و مردمی، را حول محور نظام جمع کند.
۳. تقویت نهادهای امنیتی و نظامی:
در دوره جنگ، نهادهای نظامی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قدرت و نفوذ زیادی پیدا کردند. این نهادها که بعدها نقش کلیدی در سرکوب مخالفان و حفظ نظام ایفا کردند، از دل شرایط جنگی رشد کردند و پایههای کنترل داخلی را مستحکم ساختند.
۴. سرکوب مخالفان به بهانه امنیت ملی:
فضای جنگ بهانهای شد برای سرکوب گسترده مخالفان سیاسی، روشنفکران، گروههای چپ، و حتی برخی از جریانهای اسلامی مخالف. بسیاری از فعالان سیاسی به اتهام همکاری با دشمن یا خیانت به امنیت ملی زندانی، شکنجه یا اعدام شدند.
با پایان جنگ نیز، حکومت ایران برای حفظ کنترل خود، همچنان از گفتمان تهدید خارجی بهره میبرد؛ چه در قالب تحریمها و فشارهای بینالمللی، چه در قالب دشمنسازی منطقهای و جهانی. در واقع، جمهوری اسلامی ایران همچنان وضعیت اضطراری را حفظ کرده و از آن برای توجیه اقدامات سختگیرانه استفاده میکند و قوانین امنیتی گسترده، محدودیتهای آزادی بیان و بازداشتهای سیاسی همچنان ادامه دارد. کافی است به این قضیه توجه کنیم که دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی که در جنگ قوی ظاهر شدند، پس از جنگ به یکی از ستونهای اصلی حفظ قدرت تبدیل شدند. این نهادها در کنترل فعالیتهای مدنی، سرکوب رسانهها و محدود کردن احزاب و گروههای سیاسی همچنان نقش محوری دارند.
تاثیر همین فضای امنیتی و جنگی برای سالها تا همین امروز در ایران باعث شده است که جامعه مدنی بسیار آسیبپذیر و ضعیف باشد. این تأثیرات را میتوان در چند محور اصلی دید. از جمله در سرکوب شدید و تهدید مداوم باعث شده فعالان مدنی و سیاسی نتوانند به شکل سازمانیافته و گسترده فعالیت کنند. این پراکندگی، قدرت آنان را کاهش داده و امکان ایجاد یک جنبش فراگیر و مؤثر را سخت کرده است.
در عین حال، افراد و گروهها به دلیل ترس از بازداشت، ضرب و شتم یا پیگرد قضایی، از فعالیتهای علنی و اعتراضات گسترده خودداری میکنند. این وضعیت باعث میشود جامعه مدنی نتواند نقش مؤثر خود را در مطالبه حقوق و آزادیها در شرایط عادی و به ویژه در شرایط جنگی ایفا کند و نبود سازمانهای جامعه مدنی، خلأی بزرگ در ساختار اجتماعی ایران ایجاد کرده است.
۵. چشمانداز آینده؛ فرصتها و چالشها
اگرچه جنگ و بحرانهای نظامی تاکنون به عنوان ابزاری برای تثبیت رژیم عمل کردهاند، اما این شرایط شکننده است و چند نکته مهم باید در نظر گرفته شود:
خستگی جامعه از جنگ و بحران:
مردم ایران به شدت از وضعیت کنونی خسته و ناامید هستند. بحران اقتصادی، سرکوب سیاسی و محدودیتهای اجتماعی انگیزههای زیادی برای تغییر ایجاد کرده است.
ظرفیت بالقوه جامعه مدنی:
علیرغم سرکوب، جامعه ایران دارای ظرفیتهای بالقوه فراوانی برای سازماندهی و تغییر است. شبکههای اجتماعی، فعالان مدنی، هنرمندان و نخبگان میتوانند در ایجاد فضایی برای گفتوگو و تغییر نقش مهمی ایفا کنند.
نیاز به ایجاد همبستگی ملی:
برای عبور از بحران، ایجاد همبستگی میان گروههای مختلف اجتماعی، قومیتی و سیاسی حیاتی است. این همبستگی میتواند پایهای برای شکلگیری یک جنبش فراگیر و مؤثر برای دموکراسی و صلح باشد.
فشارهای بینالمللی و نقش دیپلماسی:
فشارهای جهانی میتواند در ایجاد فرصتهایی برای تغییر کمک کند، اما این فشارها باید با احترام به حق تعیین سرنوشت مردم ایران، حفظ تمامیت ارضی و جلوگیری از مداخله خارجی و حمایت از جامعه مدنی همراه باشد تا به جای تشدید بحران، زمینه ساز تغییرات مثبت باشد.
جمعبندی
در ایران، جنگ و بحرانهای نظامی از ابتدا تاکنون نقشی کلیدی در تثبیت حکومت اقتدارگرا داشتهاند. این ابزارها به حکومت امکان دادهاند فضای سرکوب را گسترش دهد، جامعه مدنی را تضعیف کند و مخالفتها را مهار کند. اما این ساختار شکننده است و جامعه ایران با ظرفیتها و استعدادهای بالقوه خود میتواند این چرخه مخرب را با تاکید بر حفظ تمامیت ارضی، نه گفتن به جنگ و احیای جامعه مدنی بشکند و به سوی آیندهای آزادتر، دموکراتیکتر و صلحآمیز حرکت کند.