گزارشگران فائقه اشکوری – شیوا شیوا
جامعه مدنی ایران در دو دهه گذشته، به تناسب عوامل اثرگذار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دوران پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. در این میان، سهم مزدبگیرانی که سه دغدغه مهم مزد، اشتغال و تشکل یابی را هم زمان دنبال میکردند، پررنگتر از سایر کنشهای صنفی بود. «معلمان» همچون برخی از کارگران مراکز صنعتی و تولیدی از جمله گروههایی بودند که در این مطالبهگری جمعی، پیشتاز حرکتهای صنفی شدند. راهاندازی کارزار، نامهنگاری و برگزاری تجمعات صنفی از جمله روشهایی بود که معلمان برای ابراز نارضایتی خود نسبت به ساختار حاکم بر نظام آموزش و پرورش، برگزیدند.
تقریبا در سالیان اخیر کمتر روزی خیابانهای منتهی به مجلس، سازمان برنامه و بودجه و غیره، خالی از حضور معلمان شاغل، بازنشسته، حقالتدریس، ضمن خدمت و نهضت سوادآموزی بوده و دهها تجمع و کارزار صنفی با حمایت کانونها و تشکلهای صنفی معلمان و با اهدافی چون «درخواست افزایش بودجه آموزش و پرورش»، «اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری»، « اجرای کامل رتبهبندی»، «کیفیتبخشی به آموزش» و «لزوم آموزش رایگان برای دانشآموزان» برگزار شد که بسیاری از آنها همچنان تداوم دارد.
تارنمای «داوطلب» در این شماره از سلسله گفتگوهای خود پیرامون وضعیت تشکلهای صنفی، با «مهدی بهلولی»، فعال صنفی معلمان و عضو کانون صنفی معلمان ایران به گفتگو پرداخته است. بررسی وضعیت کمی و کیفی تشکلهای صنفی معلمان، مروری بر کنشهای صنفی آنها، میزان نمایندگی این تشکلها از مطالبات معلمان،دستاوردها و ناکامیهای آنها و چالشهای فراروی فعالیت صنفی در ایران از جمله محورهای این گفتگوست.
- در حال حاضر وضعیت تشکلهای صنفی را در ایران به لحاظ کمی و کیفی چطور ارزیابی میکنید؟
تشکلهای صنفی معلمان سراسر کشور در وضعیت خوبی نیستند؛ هم از نظر کمیت و شمار اعضا و هم از نظر کیفیت میتوانستند بهتر عمل کنند؛ به نظرم تشکلها آن برونداد فکری که باید داشته باشند را ندارند. از نظر کمی هم گرچه فعالان صنفی گاهی شمار بالایی از انجمن و تشکل صنفی را اعلام میکنند، مثلا ۵۰-۶۰ تشکل؛ ولی حقیقت این است که این تشکلها در دورههایی فعالیت داشتند و الان دیگر فعالیت چندانی ندارند و فعالیتشان آنگونه که باید و شاید اثرگذار نیست. البته این به این معنی نیست که بخواهم بگویم بود و نبود اینها هیچ فرقی نمیکند. هرچند که وضعیت خوبی ندارند ولی به هر حال کارهایی انجام میدهند، گرچه میتوانستند هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت، وضعیت بهتری داشته باشند.
از طرفی خود فرهنگیان هم یکدست و یکجور نیستند و فکر میکنم تشکلها نتوانستهاند پاسخگوی قشر فرهیختهتر فرهنگی باشند. معمولا از یک تشکل صنفی انتظار میرود که در تولید خوراک فکری برای صنف خود نقش موثری ایفا کند اما متاسفانه به نظر میرسد که از این نظر تشکل معلمان سراسر کشور ضعف دارند و نتوانستهاند جوابگو باشند. البته طیف دیگری از معلمها هم هستند که از یک زاویه دیگر منتقدشان هستد و معتقدند مثلا انجمن های صنفی باید کارهای رادیکال دیگری انجام بدهند که انجام ندادهاند. بیشتر معلمانی که به تجمع و اعتراضهای میدانی اهمیت میدهند، شاید عملکرد این تشکلها را تا اندازهای محافظهکار ارزیابی کنند ولی نباید فراموش کرد که در طول بیش از دو دهه تاسیس وراهاندازی این تشکلها، تقریبا تمام مدت زیر فشار امنیتی و قضایی بودهاند و بسیاری از فعالان صنفی احکام زندان، تبعید و چیزهایی از این دست دریافت کردهاند. بنابراین اگر بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم، به نظر من این انتقاد و محافظهکار خواندن آنها در کل چندان پذیرفته نیست و اما به نظرم نقص و کاستی اصلی این است که به اندازه کافی به مسائل فکری و تئوریک در زمینه آموزش و مسائل فرهنگی توجه نداشته و ندارند. البته میشود در مورد کاستیها بیشتر هم صحبت کرد.
- با درنظر گرفتن این مواردی که به آن اشاره کردید، به نظر شما مهمترین مسائلی که امروز معلمان ایران با آنها مواجهاند، چه مواردی است؟
ببینید، به نظرم دیروز، امروز و حتی روزهای آینده مشکلات اصلی و مهم معلمان، مشکلات مزدی و معیشتی است و ریشه اعتراضات معلمان هم از اول به این مسائل برمیگردد. دلیل اصلی تمام تجمعاتی که در مقابل مجلس برگزار کردهاند و تشکلهایی که درست کردهاند به این خاطر بود که بگویند، دستمزدمان کم است و با این دستمزد نمیتوانیم زندگیمان را بچرخانیم و این هم دون شأن معلم است و هم به آموزش و پرورش و جامعه آسیب میرساند. معلم باید کارش را حرفهای انجام بدهد و یک دستمزد کافی برای یک زندگی شرافتمندانه بگیرد و این اصلیترین مشکل معلمان از گذشته تاکنون بوده و مطمئنم که با آمار و ارقام میتوان این را ثابت کرد که متاسفانه وضعیت معلمان از گذشته بدتر شده است.
ما در کشور قانون خدمات کشوری داریم که هر سال کارمندان دولت دست کم باید برابر با تورم حقوقشان افزایش پیدا کند. در حالی که از زمانی که این قانون در سال ۸۵ مصوب شد تا الان، چه در زمان احمدینژاد و چه در زمان روحانی، این افزایش حقوق برابر با تورم نبوده است. وقتی با تورم ۴۰ تا ۵۰ درصدی که به صورت رسمی اعلام میشود، افزایش دستمزد تنها حدود ۲۵% است، این نشان میدهد که قدرت خرید معلمان دارد کمتر میشود و وضعیت بدتر شده است و به این مشکل اصلی در این سالها پاسخ داده نشده است.
با وجود این باید گفت که مشکل معلمان تنها سطح دستمزد نیست و بخشی از مشکلات معلمان ناشی از مشکلات ساختاری آموزش و پرورش است. بزرگترین آسیب آموزش و پرورش ما، آموزش ایدئولوژیک، متمرکز و سیاستزده است. معلمان در ایران از این نظر در تصمیمگیری و سیاستگذاریهای کلان و حتی خرد آموزش و پرورش اختیاری ندارند. بنابراین انگیزههای درونی لازم برای فعالیت را ندارند؛ چرا که مجبورند محتوایی را درس بدهند که در تهیه آن نقشی ندارند، به ویژه در زمینه علوم انسانی. معلمها حتی خیلی از بخش های این محتوای درسی را قبول ندارند. بنابراین از آموزش متمرکز ناراحتاند، از این که مدیر مدرسه مجری بخشنامه است و معلم هم باید فقط گوش کند و ببینید که مدیر چه بخشنامهای دریافت کرده که به او ابلاغ کند و او اجرا کند. فرادستان آموزش و پرورش، معلم را به صورت تکنسین آموزش و پرورش و یا یک روبات میبینند که باید هر چه از بالا به او گفتهاند، اجرا کند و بنابر این نمیتواند یک نیروی با انگیزههای درونی و پویا در این سیستم به وجود بیاید. اینها بخشی از آسیبشناسی آموزش و پرورش و در شمار مشکلات معلمان است. یکی دیگر از مشکلات کلان آموزش و پرورش ایران، بحث سیاستزدگی و ایئولوژیک بودن آن است که روی اعتراضات معلمان هم تاثیر دارد. بحث خصوصیسازی آموزش و پرورش، آسیب دیگری است که در این سالها خیلی گسترش پیدا کرده و از بعضی از کشورهای سرمایهداری نیز بیشتر شده است. سالهاست در امریکا ۱۰% آموزش و پرورش خصوصی است ولی در ایران چیزی حدود ۱۵% آموزش ما خصوصیست و در این میان عدالت رعایت نمیشود. معلمها در اعتراضهای اخیر به این روند هم اعتراض کردهاند. برخی معلمان با بدترین شرایط دستمزدی و بدون بیمه در روزهای تعطیلی در مدارس خصوصی دارند درس میدهند و اینها به نارضایتیها افزوده است.
- این میان عملکردی انجمن صنفی را در رسیدگی به مشکلات معلمان چطور ارزیابی میکنید. آيا این تشکلها توانستهاند به مهمترین مسائل جامعه معلمان بپردازند؟
راهاندازی و گرفتن مجوزهای اولیه تشکلهای صنفی در دوران اصلاحات انجام گرفت و بعد در دوران احمدینژاد وضعیت بدتر و فضاء سنگینتر شد و به مجامع عمومی اجازه برگزاری ندادند و برخوردها خشونتآمیزتر وفضاء کلا امنیتیتر شد. به ویژه در فاصله سالهای ۸۸ تا ۹۲، فضای فعالیت تنگتر شد. در دوران روحانی انتظار این بود که وضعیت بهتر یا خیلی بهتر شود که اینگونه نشد. مثلا در سال ۹۵ به شماری از کانونها و تشکلهای معلمان سراسر کشور اجازه برگزاری مجامع عمومیشان را دادند، البته نه به همهی تشکلها؛ ولی بعد از آن ، تا جایی که من میدانم وزارت کشور مجامع هیچکدام از این تشکلها را تایید نکرد. وضعیت کمی بهتر شد ولی نه آنگونه که بگوییم خیلی تفاوت چشمگیری صورت بگیرد. فضای امنیتی، برخوردهای قضایی و زندان بردنها همچنان ادامه پیدا کرد و تهمتزدنها و دروغگوییها درباره فعالان صنفی. مثلا در یک مورد، یکی از مقامات قضایی بجنورد آخوندی بود که میگفت این فعالان صنفی دنبال اسلحه بودند که میخواستند بروند کلانتری را بگیرند! چنین دروغهایی که خودشان هم باور ندارند و بعد پروندهسازی و زندان انداختنها که همین الان هم یکی از اعضای کانون بجنورد، آقای رمضانزاده زندان هستند.
به طور کلی من فکر میکنم، فراز و فرود تشکلهای صنفی تا اندازهای با آنچه در سیاست دولتها میگذرد در ارتباط است. یعنی در دولت اصلاحات که به تشکلها اهمیت بیشتری میداد و اول مجوز صادر کرد و بعد به گونهای مراعات بیشتری میکرد و یادم هست که مجمع را در دوران اصلاحات برگزار کردیم و البته آن مجمع هم از طرف وزارت کشور تایید نشد ولی به هر حال، فضای فعالیت صنفی مقداری بازتر بود.
هر چه قدر دولت بستهتر باشد و فضاء را امنیتیتر کند تشکلها هم به ناچار فعالیتشان کمتر میشود. این نکتهای است که دولتهایی که سختتر گرفتند فعالیتهای صنفی کمتر شده ولی البته نکتهای هم هست که نمود فعالیت صنفی کمتر به معنی کمتر شدن اعتراض معلمان نیست و به این معنی نیست که وضعیتشان بهتر شده باشد بلکه اعتراضات امکان بروز پیدا نکردهاند. یادم هست که احمدینژاد گفته بود اعتراضات کمتر شده و آن را نشانه بهبود شرایط اعلام کرده بود، در حالی که فضا خشنتر و برخورد با فعالان صنفی توهینآمیزتر و امنیتیتر شده بود. بروز پیدا نکردن اعتراض چیزی نیست که بخواهیم به عنوان دستاورد به آن نگاه کنیم.
- به نظر شما، آیا انجمنهای صنفی معلمان توانستهاند، مطالبات معلمان را نمایندگی کنند؟
به نظر من خیلی از مشکلات معلمان را پوشش دادهاند. هم در بحث اعتراض به پایین بودن دستمزد و هم در سطح گستردهای که به انتقاد از خصوصیسازی آموزش و پرورش پرداختند. البته پرداختن یک مسئله است و نوع پرداختن یک مسئله دیگر. در عین حال که به این مسائل پرداخته شده، ولی آن عمق لازم که از تشکلها انتظار میرود، دیده نمیشود. یعنی در عرض این ۲۰ سال یک تحقیق جامع، درست و مستند از یکی از تشکلها مثلا در باب حقوق معلمان سراسر دنیا یا درباره خصوصیسازی آموزش نمیتوان پیدا کرد. محتوای عمیق در این تشکلها کمیاب است.
مثلا در زمان آقای حاجیبابایی اعلام کردند که سالی یا ماهی ۱۰ هزار مدرسه را میخواهیم هوشمند کنیم و البته آمارهایی بیپایه میدادند و هوشمندسازیشان هم که کاملا صوری بود. میآمدند در مدرسهای خرابهای تابلو میزدند و آن مدرسه هوشمند نام میگرفت، نمونهاش مدرسه خود ما در بهارستان که بدون کوچکترین تغییری ناگهان مدرسه هوشمند شد! ولی شما نمیتوانید پژوهشی از سوی تشکلها درباره مدارس هوشمند پیدا کنید.
یا در بحث رتبهبندی معلمان که در حال حاضر هم همچنان در جریان است، نمیتوانید پژوهش جالبی درباره رتبهبندی معلمان در سطح جهان و پیامدهایش پیدا کنید. درست است که رتبهبندی از سوی معلمان محل اعتراض بوده است و خیلی از معلمان به بندها و تبعیضهایی که بر معلمان اعمال میشود اعتراض کردهاند، ولی اعتراضها پشتوانه و عمق لازم را ندارد چرا که کار فکری و تاثیرگذاری کافی که از سوی تشکلها فراهم نشده است.
به نوعی، بله، انجمنهای صنفی معلمان توانستهاند مطالبات معلمان را نمایندگی کنند، در بیانیههای خود و در جلساتی که با نمایندگان مجلس داشته و دارند، با مسئولان آموزش و پرورش یا مسئولان سازمان برنامه و بودجه مطالبات را بیان کردهاند. اگر بحث بیانکردن باشد، بله، انجمنهای صنفی در سطحی مشکلات را بیان کردهاند و گاهی هم شجاعانه نقد کردهاند؛ خیلی از معلمان سراسر کشور در این چند سال به ایدئولوژیک بودن آموزش و پرورش نقد کردهاند. با این که معلمان به این قضیه اعتراض دارند ولی حاضر نبودهاند در این باره بنویسند و وجه پیشگامی ندارند؛ تشکلها خیلی در این زمینه پیشگامتر بودهاند و به این قضیه بیشتر پرداختهاند. اما دغدغه من عمق مطلب است؛ این که پردازش به چه نوعی باید صورت بگیرد؟ من فکر میکنم بسیار سطحی بوده و آن عمق لازم را نداشته و ندارد.
- میزان گستردگی و پراکندگی این انجمنها را چطور ارزیابی میکنید؟ چه عواملی به طور کلی در گسترده شدن و پراکنده شدن تشکلیابی معلمان اثرگذار است؟
میزان گستردگی یک مقداری به دولتها مربوط است؛ در دولت اصلاحات که فضا بازتر بود، تشکلها بیشتر شدند که در زمان احمدینژاد متوقف شدند و الان از بیشتر این تشکلها تنها اسمی باقی مانده است و شاید فعالیتهای ناچیزی داشته باشند. به گونهای متاسفانه سرکوب در این سالها باعث شده که تشکلها آن گستردگی لازم که از راه عضوگیری عملی میشود را، ندارند.
به نظر من خوب نبودن فضای تشکلها دو نوع دلیل عمده دارد؛ یک سری دلایل بیرونی و یک سری دلایل درونی. اول این که حاکمیت ایران- نه حتی دولتها- حکومتی نیست که با تشکلها و فعالیتهای صنفی مهربان باشد؛ یعنی چنین دیدگاهها و چنین فضاهایی را اصلا قبول ندارد. حکومتی که نیروهای امنیتیاش در بازجویی فعالان صنفی، از جمله خودم- بارها و بارها اعلام کرده که خط قرمزش تجمع است. به ما هشدار میدهند که شما نباید تجمع کنید! چرا نباید تجمع کنیم؟ در قانون اساسی به ما اجازه داده شده که حق داریم به صورت مسالمتآمیز جلوی مجلس یا هر کجای دیگر تجمع کنیم. گویا قانون اساسی را خودشان قبول ندارند و تجمع را تبدیل میکنند به تلاش و تبانی علیه امنیت داخلی و خارجی کشور و ۵ سال زندان. تقریبا ۹۹% معلمانی که در تشکلهای صنفی حکم زندان چه تعلیقی چه تعزیری گرفتند، چه آنهایی که کمتر به زندان رفتهاند، چه آنهایی که زیاد رفتند زندان، یکی از حکمهایشان به خاطر تجمع و تبانی بر علیه امنیت داخلی و خارجی کشور بوده است، هر کسی که رفته جلوی مجلس تجمع کرده به او این اتهام زدهاند و ۵ سال زندان به او دادهاند. بنابراین نهادهای امنیتی تجمع را به رسمیت نمیشناسند و خط قرمز میدانند و آن را علنا اعلام میکنند. شما اگر از قانون اساسی حرف بزنید میگویند قانون اساسی چه اهمیتی دارد؟! پس این عوامل بیرونی، بر وضعیت بد کنونی تشکلها اثرگذار است.
عوامل بیرونی دیگری هم هست؛ مثلا عوامل فرهنگی: سالهاست که به دلایل متفاوت فرهنگی، کار جمعی، کار گروهی، تشکیلاتی، کار حزبی بر مبنای گفتهی صاحبنظران پا نگرفته است. خیلی از معلمان متاسفانه از کارهای جمعی و تشکیلاتی استقبال نمیکنند.
علاوه بر اینها یک سری دلایل درونی هم وجود دارد که باعث ضعف تشکلها شده؛ من سه نکته به ذهنم میرسد.
یکی از بزرگترین مشکلاتی که ما در کار صنفی معلمان و کار تشکلات صنفی داریم این است که اینها اصلا تئوری کار صنفی ندارند؛ به ویژه تئوری کار صنفی گروهی ندارند. تئوری که نسبت خودش را با حاکمیت مشخص کند و هدف کار صنفی را برای آنها تبیین کند. میبینید که چون چنین تئوری وجود ندارد، از هر دری سخنی گفته میشود، هر کسی با هر ایدهای که دوست دارد وارد کار صنفی میشود. یک نفر که مثلا با جمهوری اسلامی خیلی مشکل دارد، فکر میکند کانون صنفی اپوزسیون برانداز نظام است و در این تشکلها میخواهد فعالیت کند. آن دیگری میخواهد ایدئولوژی چپ و کمونیستی را در کار صنفی توی تشکل پیاده کند. به نظر من این طیف افراد ایدئولوژیک، به ویژه افراد چپ باید بروند در کانون و انجمن و سندیکای خودشان و مثلا اعلام کنند که تشکل چپ معلمان و با همان عنوان خودشان فعالیت کنند؛ اما چون جمهوری اسلامی چنین چیزی را نمیپذیرد و به آنها اجازه فعالیت نمیدهد اینها به تشکل صنفی میآیند ولی میخواهند همان ایدئولوژی چپ را پیاده کنند. حالا فرض کنید فرد دیگری با ایده مدارای با نظام و پذیرش قلبی تمام اصول نظام هم آمده که کار صنفی کند. بعد میبینید مجمعی ساخته میشود از آدمهایی که هیچگونه همراهی و همدلی و همسویی با هم ندارند. حالا ممکن است بگویند که با وجود تفاوت، بر سر یک چیز اشتراک نظر داریم و آن منافع صنفیست که گیریم درست؛ ولی بحث این است که برای پیگیری منافع صنفی را با چه تئوری میخواهید انجام دهید؟ یک نفر به دنبال این است که تنش را بالا ببرد و چون دیدگاهش به نوعی اپوزسیون براندازانه است، مثلا کسی که نام نمیبرم الان در زندان است و اعلام کرده بود که بیایید من را ببرید زندان چرا که از زندان حرفهایم بیشتر شنیده میشود؛ ایشان فردیست که فعالیتهای عمده سیاسی دارد، نامش در بیانیههای مهم سیاسی دیده میشود و خودش را فعال صنفی میبیند و فردی دیگر هم حزبالهی است و دیگری که کمونیست است، اینها همه آمدهاند در یک تشکل قرار است فعالیت کنند؛ اما پرسش اینجاست که با چه تئوریای میخواهیم منافع مشترکمان را پیگیری کنیم؟ چه نسبتی باید با جمهوری اسلامی داشته باشیم؟ چنین خط فکری و تئوری که بر اساس آن بتوان فعالیت کرد، متاسفانه وجود ندارد.
مشکل دیگر این است که افرادی در این تشکلها به دنبال قهرمانسازی و قهرمانپروریاند، به دنبال این که پیش جامعه خودشان را قهرمان معلمان معرفی کنند؛ به دنبال این که همه چیز را به نام خود تمام کنند و در یک کلام، خودنما هستند. چنین کسانی به اصول دموکراسی باور ندارند چرا که فقط میخواهند خودشان را در تشکل بالا ببرند و اصولی هم ندارند و فقط میخواهند به هر نحوی که شده مطرح شوند. نمونهاش در میان فعالان سیاسی هم کم نیستند؛ کسانی که حرفی برای گفتن ندارند و فقط میخواهند مطرح باشند. یکی از دوستان میگفت فضا طوری شده که هر کسی علیه جمهوری اسلامی با پوزش- آروغ هم بزند قهرمان میشود. کسانی در تشکل صنفی معلمان هستند که نوچهپروری میکنند و رایهای ثابت برای خودشان درست میکنند، اینها فعالیت مدنی را از اساس فلج میکنند. یک نهاد مدنی باید نیروی مدنی داشته باشد. نیروی مدنی شخص مستقل است، کسی که خودش فکر میکند، خودش تصمیمات مستقل میگیرد، نه این که به رای ثابت یک یا چند نفر دیگر تبدیل شود. این مشکلات درونیست که شاید میان تشکلهای صنفی خبرنگاران و دانشجویان و دیگر تشکلات صنفی هم باید باشد. چون من با بعضی از خبرنگاران که صحبت میکردم گفتند که متاسفانه در میان آنها هم هستند. چنین افراد خودنمایی همهجا هستند و از کار مدنی با چنین کسانی تنها کاریکاتوری باقی میماند که درونش تهیست. آنها به خاطر این که میخواهند همه چیز را به نام خودشان تمام کنند، نمیتوانند افراد مستقل را بپذیرند.
مشکل سوم این است که افرادی وارد کار صنفی میشوند که دیدگاههای ایدئولوژیک دارند در حالی که کار صنفی کار پراگماتیسم است، عملگرایانه حرکت میکند و میخواهد برای بهبود وضع جامعه خودش امتیاز بگیرد. اما کار ایدئولوژیک خیلی فرق دارد. مثلا کسی که مرادش فیدل کاسترو است یا با مدل مبارزاتی چهگوارا میخواهد وارد کار صنفی شود، اصلا با این کار جور در نمیآید. میگویند ایدئولوژی را دم در میگذارند و وارد کار صنفی میشوند، در حالی که عملا اینگونه نمیشود چون ایدئولوژی لنزیست که از آن تمام جهان و زندگی را میبینی و تفسیر میکنی. اینگونه اصلا معلوم نیست فرد هویتش چیست، چه میکند و چه میخواهد و متاسفانه در این سالها از این موارد زیاد داشتهایم. فکر میکنم این دستهبندی آسیبشناسی درک فضا را تا حدودی از دید خودم سادهتر کرده باشد.
- با توجه به مواردی که برشمردید، به نظر میرسد در بسیاری از سطوح از جمله مسائل معیشتی و چالشهای مربوط به تشکلیابی، معلمان با سایر ذینفعان و گروههای اجتماعی از جمله کارگران و گروههای مدنی دارای دغدغههای مشترکی هستند. به نظر شما، انجمن صنفی معلمان تا چه حدی با دیگر تشکلهای کارگری و مدنی ارتباط دارد و با آنان برای رسیدن به اهداف مشترک همکاری و هماندیشی میکند؟ و چقدر توانستهاند در سطح بینالمللی با ذینفعان ارتباط برقرار کنند و مطالبات و پیامهای صنفیشان را به آنان برسانند؟
کار مهمی که کانون صنفی معلمان در زمینه ارتباط با اتحادیه های بین المللی انجام داده و بعضی کانونهای شهرستان هم کمک کردهاند و خیلی موثر بود، فرستادن برخی از نمایندگان انجمن صنفی به سازمان ای.آی سازمان بینالمللی آموزش (Education International ) بوده است که نهادی متشکل از تشکلهای مدنی و صنفی معلمان سراسر جهان است که کانون صنفی معلمان ایران هم در آن عضویت دارد. ظاهرا چند سال است که نتوانسته حق عضویت را پرداخت کند و نمیدانم که آیا هنوز هم عضو این سازمان هست یا نه ولی میدانم چند بار از ایران چند تن از معلمان رفتند و در رویدادهای آن شرکت کردند که با بعضی از آنها هم برخورد شد. میدانید که جمهوری اسلامی خیلی راغب نیست که بخواهد تشکل صنفی و مدنی و به ویژه تشکل مستقلی در ایران باشد که بخواهد با تشکلهای مستقل خارج از کشور ارتباط برقرار کند. بنابراین کار خیلی آسانی نیست. بهرحال بعضی از بچههای کانون های صنفی معلمان از شهرستانهای دیگر در برخی دورههای مجمع ایآی از ایران شرکت کردند، صحبت کردند و نظراتشان خیلی صریح را گفتند.
از نظر ارتباطات داخلی هم، کمابیش ارتباطاتی بوده و هنوز هم باید باشد. به ویژه وقتی فضای مجازی گسترش پیدا کرد، تلگرام آمد و همه تشکلها و نهادهای مدنی کانال زدند و گروههایی تشکیل دادند این ارتباطات بیشتر شد اما از گذشته هم که هنوز فضای مجازی این قدر گسترده نبود در کانون در چند جلسه نمایندگان برخی از تشکلهای کارگری میآمدند و حضور داشتند و جلسات کانون صنفی معلمان با حضور آنان برگزار میشد. یادم است که یک بار آقایی از تشکل صنفی کارگری فلزکار و مکانیک در این جلسات شرکت کردند. ولی نیروهای امنیتی همیشه به این ارتباطات نگاه امنیتی سفت و سختی داشتند و از این نزدیکیها میترسند. دخالت نیروهای امنیتی در جدی نشدن این روابط نقش داشته ولی از سوی دیگر فکر میکنم یک دلیل دیگرش هم این بوده که این همکاریها با یک پلتفرم مشخص و معینی هم انجام نمیشده. یعنی مشخص نبوده که این نهادها به چه دلیل باید به هم نزدیک شوند و تا چه سطحی از هم حمایت میکنند. ولی در سطح بیانیه، کانون اغلب از همان اول از کارگرها حمایت میکرده است، و من هم در بیانیه کارگران چنین حمایتی را دیده بودم. کانون به سود کارگران و دانشجوها و خبرنگاران یا بیانیه مشترک یا مستقل داده یا در بیانیهها به سود آنان صحبت کرده. اما در عمل، این که ارتباطات به حمایت میدانی برسد و مثلا در تجمع یکدیگر شرکت کنیم، چندان عملی نشده چون نیروهای امنیتی اجازه نمیدهند. مثلا در تجمع معلمان جلوی مجلس، از حضور کارگران جلوگیری میشود. نیروهای امنیتی حتی از حضور معلمان جوان در تجمع معلمان بازنشسته جلوگیری میکنند. بنابر این هم دخالت مضر نیروهای امنیتی در این قضیه نقش داشته و هم توافق روشنی صورت نگرفته که نیروهای متفاوت دقیقا با چه هدفی به هم نزدیک شوند و این خودش خیلی مسئلهساز بوده و بعضی وقتها بعضی حمایتها به ویژه حمایتهای رسانهای خارج از کشور، بیشتر از سوی تشکلهای کارگری چپ، بر فضای امنیتی اضافه میکند یعنی نیروهای امنیتی را حساستر میکند و به ضرر تشکل تمام میشود. بنابراین فکر میکنم کار با برنامه پیش نرفته و اهدافش کاملا مشخص نبوده و جدا از فشارهای امنیتی روشن نبودن دستور کار هم به تشکلهای صنفی آسیب زده است.
- انجمن صنفی معلمان در دو دهه اخیر بطور مشخص چه کنشهای صنفی را انجام داده است؟ میتوانید مهمترین و اثربخشترین آن کنشها را بیان کنید؟
کنشهای صنفی متفاوتی در طیف گستردهای انجام شده است. مثلا از راهاندازی وبلاگ ، سایت ، صفحه فیسبوک و کانال تلگرام گرفته که در آنها خبررسانی میشود تا صدور بیانیه از طرف انجمنهای مختلف به مناسبتهای متفاوت و اعتراضها و بیان و نوشتن خواستههای معلمان. اغلب انجمنها در گروههای مختلف با معلمها ارتباط دارند. با افراد سیاسی از جمله نمایندگان مجلس و سازمان برنامه و بودجه و وزیر آموزش و پرورش و معاون وزیر آموزش و پرورش و ادارات کل ارتباط میگیرند، صحبت میکنند تا هماهنگی تجمع، اعتصاب و اعتراض؛ این که معلمها در فلان روز در دفاتر مدارس حضور پیدا کنند ولی سر کلاس نروند، تحصنها به خصوص در روزهای معلم که چند سال به صورت گسترده اتفاق افتاده؛ تجمع هم که بارها و بارها جلوی مجلس و ادارات کل تکرار شده، جلوی بعضی از مراکز دولتی و اگر بخواهم از مهمترین و اثربخشترینشان صحبت کنم که نمود بیشتری داشته، میشود به تجمع اشاره کرد. مثلا مهمترین و گستردهترین تجمع معلمان پس از انقلاب در سال ۸۵ جلوی مجلس در دو سه نوبت پشت سر هم برگزار شد. و علتش هم این بود که دولت لایحه مدیریت خدمات کشوری را که برای تایید به مجلس فرستاده بود، میخواست پس بگیرد. در آن لایحه قرار بود همسانسازی حقوقها میان کارمندان دولت انجام بگیرد و معلمان چند روز پیاپی ریختند جلوی مجلس و دو سه تجمع گسترده داشتند. متاسفانه در ۲۳ اسفند ۸۵، با رفتار شدیدا خشن و زشت نیروهای انتظامی و امنیتی با معلمان برخورد شد. معلمان را کتک زدند، توهین و دستگیر کردند، بسیار وحشیانه با معلمان برخورد کردند.
با پافشاری و اعتراض معلمان، دولت نتوانست لایحه مدیریت خدمات کشوری را پس بگیرد، این لایجه بعدا در مجلس تصویب شد و به صورت قانون مدیریت خدمات کشوری در آمد. هرچند که قانون همسانسازی حقوق درست اجرا نمیشود، ولی به هر حال آن لایحه پس گرفته نشد و اکنون به عنوان قانون درآمده است.
گرچه کارهای میدانی مهم است اما نباید از سایر کنشها هم غافل شد. مثلا کارهایی در زمینه نقد آموزش و پرورش در رسانهها و فضای مجازی انجام شده، یا دیدارهایی که این سو و آن سو انجام شده به هر حال تاثیر دارند.
کارهای صنفی را میشود دو قسمت کرد، یک قسمت که تشکلها انجام میدهد و یک قسمت هم از سوی معلمها انجام میشود که به خصوص با گسترش فضای مجازی به نظرم اهمیت زیادی پیدا کرده است. مثلا خود معلمها با همراهی یا بدون همراهی نیروهای تشکلها، شمارههای نمایندگان مجلس را در فضای مجازی پخش میکردند و میخواستند که پیامک خاصی را در انتقاد از این طرح یا فلان قانون برای نماینده مجلس بفرستند که بعضی وقتها نمایندههای مجلس از این حجم پیامک کلافه میشدند. اینها فعالیتهایی بودند که خود بدنه بیشتر انجام میدادند. بعضی از تجمعات خیلی مهم آموزش و پروش هم از تشکلها شروع نشده، بلکه تشکلها همراهی کردهاند؛ مثلا در سال ۹۳ اگر اشتباه نکنم تجمعات گسترده و زیادی در سراسر ایران انجام شد که با گسترش استفاده از فضای مجازی توسط فعالان صنفی از بدنه شکل گرفت و بعدا تشکلها حمایت کردند.
میخواهم بگویم که در شرایط فعلی نقش فضای مجازی به نوعی دارد به نقش تشکلها چیره میشود. درست است که سازماندهی شده نیست و گروههای متفاوت و افراد متفاوتی در فضای مجازی هستند ولی نقش دارند و نمیتوان نقش فضای مجازی را نادیده گرفت. بعضی از نظریهپردازان و فیلسوفان مهم مثل هابرماس در این باره حرفهای جدی و مهمی دارند که ما خودمان تا اندازهای این را تجربه کردهایم که برخی فعالیتهای اثربخش از فضای مجازی از خود معلمان شروع شد و بعد تشکلها همراهی کردند. در هر صورت تشکلها در کارهای خود از شیوههای متفاوتی استفاده میکنند؛ تشکلها در طول بیش از دو دهه که از جنبش صنفی معلمان میگذرد از دیدار با افراد کلیدی و نمایندهها و مطلب نوشتن در روزنامهها و نقد و حتی تجمع و اعتراض، کارهای متفاوتی انجام دادهاند.
- مهمترین عوامل موفقیت و ناکامی انجمنهای صنفی معلمان، چه بوده است؟
به عوامل اثرگذار بر ناکامی انجمنهای صنفی پیشتر اشاره کردم. نداشتن چارچوب تئوریک و بومی برای پیشبرد کار صنفی در چنین ساختار سیاسی(مثل جمهوری اسلامی)، مهمترین مسئله است که باید چارهای برای آن اندیشید.
با وجود اینها فعالان صنفی معلمان در طول سالهای گذشته موفقیتهایی هم داشتهاند که بابت آن حاضر شدهاند هزینه بدهند، حرف بزنند، نقد کنند، وقت بگذارند، کار کنند. با معلمان ارتباط بگیرند، در فضای مجازی فعالیت کنند و حضور جدی در برخی اعتراضات داشته باشند و برخی اعتراضات را راهاندازی کنند. اینها جزء عوامل موفقیتشان بوده و البته با توجه به شمار بالای معلمان سراسر کشور، شرایط میتوانست بهتر باشد ولی همانطور که اشاره کردم با توجه به مجموع عوامل داخلی درون تشکیلاتی و تاثیرات حاکمیت و دخالت نیروهای قضایی و امنیتی، از آن چیزی که باید باشد جلوگیری کردهاند.
-بنظر شما شیوع پاندمی کرونا به غیر از تاثیر در کیفیت آموزش، بر فعالیتهای صنفی معلمان چه تاثیری گذاشته است؟
کرونا ارتباطات حضوری معلمان را کم کرده. ما معلمان پیش از این هر روز در مدرسه همدیگر را میدیدیم و به روزتر و مرتبطتر بودیم و امروز هر کسی در گوشهای دارد زندگیاش را میگذراند و تشکلها هم تا جایی که من میدانم جلساتشان را حضوری برگزار نمیکنند و فضای مجازی هم مقداری با فضای واقعی فرق دارد، کیفیت کار متفاوت است و مهمترین تاثیر کرونا شاید این بوده که اجازه برگزاری تجمع را از تشکلها سلب کرده.
در عین حال دوره پاندمی، ارتباطات را از زاویه دیگر تقویت کرد و به ارتباطات مجازی را بیشتر کرده و تجربهای را در اختیار فعالان صنفی و همه مردم قرار داده که قدرت فضای مجازی را بیشتر درک کنند و در کارهای خود بتوانند از این فضا بیشتر استفاده کنند.
- انجمنهای صنفی معلمان برای رسیدن به اهداف و نمایندگی اعضاء چه نوع استراتژی ها و تاکتیک هایی را در دستور کار دارند؟ به عبارت دیگر برنامه عمل و نقشه راهی را که برای خودتان ترسیم کردهاید، چیست؟
به نظر من در این باره بحثهای جدی صورت نگرفته، توافقهایی به وجود نیامده و چهارچوب مشخصی ندارند. یعنی در کارهای صنفی در واقع ما به چنین چهارچوبهایی نرسیدهایم. همانطور که گفتم روی تئوری کار صنفی بومی کار نشده و توافق نشده بنابر این هر کسی از ظن خود کار میکند. مثلا یک نفر فکر میکند شبانهروز باید در اینترنشنال و بیبیسی و صدای امریکا و رادیو فردا علیه جمهوری اسلامی باید حرف بزند. یک نفر دیگر فکر میکند باید برود زندان و از زندان با نظرات اپوزسیونی و براندازانه با جمهوری اسلامی برخورد کند و این را کار صنفی میداند. یک نفر دیگر فکر میکند نباید از گل بالاتر به حاکمیت گفت و این را کار صنفی میداند.
اما به هر حال یک سری کارهایی انجام گرفته که به صورت سنت در آمده مثلا بیانیه دادن، گهگاهی اعلام تجمع در مقابل فلان نهاد یا تحصن در مدارس و چیزهایی از این دست راهکارهایی بوده که صورت گرفته اما چهارچوبهای دقیق و کلی و مشخصی وجود ندارد و به ویژه تعیین تکلیف نکردهاند که با وجود این ساختار سیاسی، باید چه کار کرد.
- به نظر شما انجمنهای صنفی معلمان چه طرحی برای ظرفیت سازی و توانمندسازی فعالان صنفی در دستور کار دارند؟ و فکر میکنید چگونه می توان به ظرفیت سازی و توانمند سازی موثر فعالان صنفی و شکلگیری انجمن های صنفی مستقل کمک کرد؟
باید به نوعی سایه فضای امنیتی را از سر تشکلها کم کرد؛ هرچند که یک طرف قضیه حاکمیت است که به هیچ عنوان تشکلهای صنفی مستقل را برنمیتابد. اما به هر حال باید ببینیم که آیا میخواهیم کار صنفی کنیم یا نه. اگر میگوییم این حاکمیت به گونهایست که به هیچ عنوان نمیگذارد کار صنفی کنیم پس باید کار را تعطیل کرد. اما اگر قرار است کار صنفی کنیم و قرار است تشکلی درست کنیم که نیرو جذب کند و از نظر کمی و کیفی رشد کند، باید بدانیم که فضای امنیتی اجازه نمیدهد و معلمان جوان مثلا حاضر نمیشوند پروندههایشان سیاه شود که تا آخر کارشان در آموزش و پرورش نه بتوانند پستی بگیرند، نه امتیازی بگیرند، افزایش حقوقشان مورد تهدید قرار بگیرد و به زندان بیفتند و تبعید شوند و از این حرفها. پس تا جایی که ممکن است باید از طرف تشکل هزینههای اضافی تحمیل نشود، ولی متاسفانه اینگونه نیست.
برداشت من این بوده که برخی از این تشکلها از برخوردهای امنیتی و بالا بردن هزینه استقبال میکنند. مثلا معلمی که فعال صنفی هم نبود چند سال پیش در یکی از شهرستانهای تهران به خاطر ارتباط با مجاهدین حکم اعدام گرفت. ارتباط هم در حد یک ایمیل و جواب دادن تلفن بود. ولی بعد از دستگیری او کسانی در تشکلهای صنفی دنبال این بودند که اعلام کنند «جمهوری اسلامی یک فعال صنفی را گرفته و به او حکم اعدام داده» هر چه قدر میگفتم من اسم او را قبل از این نشنیدهام، او در کدام صنف فعال بوده؟ آدم محترم و باسوادی هم بود که من بعدا با او آشنا شدم ولی به عنوان فعال صنفی شناختهشده نبود و اتهامش ارتباط با گروه رجوی بوده. شما چرا میخواهید بگویید فعال صنفی حکم اعدام گرفته؟ خوشبختانه حکم اعدام وی تبدیل شد به ۱۵ سال زندان و بعدش هم پس از ۱۰ سال زندان آزاد شد و خوشبختانه الان آزاد است. یعنی بعضیها نمیدانم چرا از این رویکرد که بگویند جمهوری اسلامی دارد برخورد تندتری با تشکلهای صنفی میکند، استقبال میکنند. نمیدانم بحث روانیست یا میخواهند خودشان را قهرمان جلوه بدهند یا بگویند که در این شرایط دارند کار میکنند.
اگر به دنبال این هستیم که بتوانیم از نظر کمی و کیفی رشد کنیم باید نیروهای جوان جذب کنیم. بنابراین تکلیف خودمان را باید مشخص کنیم که میخواهیم چه کنیم، بعد وقتی که افراد را جذب کردیم باید آموزش بدهیم. ما معلمها همانطور که خودمان دغدغه آموزش داریم باید نیروهای جوان را در کار صنفی هم آموزش بدهیم، درباره بازجویی آموزش بدهیم، درباره خیلی چیزها که اصلا یک فعال صنفی در فضای رسانهای باید در چه سپهری حرکت کند که بهانه به دست حاکمیت ندهد. چنین آموزشهایی نه تنها نیست، بلکه میبینیم که برعکس است، هر چه افراد در این تشکلها تندتر حرف میزنند میبینیم که متاسفانه افراد مهمتری میشوند و اقبال بیشتری به دست میآورند.
- به عنوان یک فعال صنفی، چه درس هایی از فعالیتهای صنفی در دو دهه اخیر آموختهاید ؟ میتوانید مهمترین درسهای آموختهتان را بر ای یادگیری دیگر فعالان مدنی توضیح دهید؟
یکی از مهمترین درسهایی که آموختهام همان حرف فوکو بوده؛ ما قبلا فکر میکردیم که جنگ و نزاع قدرت فقط در مثلا نهادهای سیاسی و میان سیاسیون اتفاق میافتد ولی من با توجه به حضور چند سالهام در کانون صنفی معلمان به این نتیجه رسیدهام که جنگ و نزاع قدرت همه جا هست؛ از جمله در انجمنهای داوطلبانه و کارهای مدنی و متاسفانه خیلی هم آسیبزاست و افرادی برای پیش بردن حرف خود یا قهرمان شدن و نوچه پروری، جنگ قدرت به راه میاندازند، که بسیار آسیبزاست. درسی که من گرفتم این بود که شما به نیروهای اپوزسیون (مخالف حکومت) هم باید مثل نیروهای پوزسیون (درون حکومت) نگاه کنید یعنی همان جوری که ما نیروهای پوزسیون را نقد میکنیم که خیلی از اینها اخلاق انسانی را رعایت نمیکنند و قدرتطلباند متاسفانه در میان اپوزسیون هم جنگ قدرت ممکن است باعث نابودی دموکراسی شود.
- چشمانداز فعالیت صنفی معلمان را چگونه میبینید؟ این جریان به کدام سمت و سو گام بر میدارد؟
چشمانداز از سویی به این نظام سیاسی بستگی دارد؛ اگر ما فرض کنیم که این نظام هم نابود شود باید ببینیم که نظام بعدی چه خواهد کرد. اما با فرض این که نظام تداوم داشته باشد، من چشمانداز خیلی مثبتی نمیبینم. به این دلیل که حاکمیت به هیچ عنوان نمیخواهد دست از سرکوب نیروهای صنفی و مدنی بردارد و آنان را به رسمیت بشناسد. به محض برخورداری تشکلها از درجهای از استقلال و تن ندادن به زورگویی نظام سیاسی، برخوردها را امنیتی میکنند.
از سویی دیگر، سازمانهایی موسوم به انجمنها و کانونهای صنفی دچار سه نقص عمدهاند: یکی نداشتن تئوری و چهارچوب مشخص، دوم افراد قهرماننمایی که میخواهند همهچیز را به نام خودشان تمام کنند و سوم ایدئولوژیزدگی تعدادی از اعضا با گرایشهای چپ که میخواهند معلمان را کمونیست یا چپ جلوه بدهند در حالی که معلم قشر متوسط است و کانونها هم چپ نیستند و این تعارض به وجود میآورد. در این فضا البته سازمانهایی مثل سازمان معلمان ایران هم هستند که باز در این فضا کارهای صنفی معلمان را به نظرم معقولانهتر و موثرتر دنبال میکند. تشکلهایی هم هستند که در این فضا به نوعی خوب کار میکنند ولی در کل با فشار بیرونی و فضای متعارض درونی، چشمانداز روشنی در کار صنفی معلمان نمیبینم.