گزارشگران: فائقه اشکوری – شیوا شیوا
در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ با اصلاحات جزیی در رویکرد های تصمیمگیری کشور، جنبش سندیکالیستی با سربرآوردن تشکلهایی چون سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، سندیکای فلزکار و مکانیک و سندیکای مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفت تپه مجددا در عرصه جامعه کارگری ظهور و بروز یافت. هرچند ابتدا حذف سندیکاها در دوره پسا انقلاب بهمن 57 با نگرانی حاکمیت از «نفوذ ایدئولوژیک در بین کارگران» و سپس سر برآوردن دوباره سندیکاها پس از دو دهه وقفه، هریک رویدادهای تعیینکنندهای در تاریخ جنبشهای معاصر کارگریاند اما با گذشت سالهای آزاد سازی نسبی سیاسی در جامعه ایرانی در سالهای ۷۶ تا ۸۴، هنوز امکان تاسیس و فعالیت آزاد سندیکالیستی بصورت قانونی ورسمی در جامعه ایرانی میسر نیست. برخی از سندیکاها بصورت غیررسمی و بطور محدود در برخی از عرصه های جامعه کارگری فعال هستند. اما امکان ارزیابی گستردگی فعالیت ، ساختار و شیوه اداره این سندیکاها هنوز چندان ممکن نیست وسنجش میزان اثر بخشی عملکرد آنها را با چالشهایی مواجه میکند.
بخشی از عدم شفافیت به دلیل فضای سرکوب و محدودیتهای ایجاد شده از سوی حکومت، دستگیریها، بازداشتها و امنیتی کردن سپهر فعالیت صنفی برای سندیکالیست ها، قابل درک و فهم است اما بخش دیگر آن چنانکه بررسیها نشان میدهد ناظر بر عملکرد، نه چندان دموکراتیک و غیرشفاف تشکلها و سندیکاهای مستقل کارگری است. تداوم این روند باعث شده تا کنشگری فعالان صنفی در این تشکلها، تنها در بیانیهها، برخی از کارزارها و واکنشهای اعتراضی به وضع موجود، بروز و ظهور پیدا کند و کمتر کسی اطلاعاتی از شیوه های تصمیم گیری و شیوه اداره سندیکا، تعداد اعضاء، میزان مشارکت و اقبال آنها نسبت به فعالیت تشکل، امکانات، شبکههای ارتباطی و دستاوردهای آنان داشته باشد.
تارنمای «داوطلب» در راستای آشنایی کنشگران و فعالان حوزه کارگری با وضعیت فعالیت تشکلهای مستقل کارگری و ظرفیتهای سازمانی این تشکلها برای پیشبرد مطالبات کارگران، با «مازیار گیلانینژاد» به گفتگو پرداخته است. فعال کارگری و مسئول «سندیکای فلزکارو مکانیک» که از جمله تشکلهایی است که چون دیگر سندیکاهای کارگری در ایران، اطلاعات چندانی از ساختار تشکیلاتی، روند عضوگیری، تعداد اعضا، امکانات و به طور کلی فعالیتها و دستاوردهای آن برای پیشبرد مطالبات کارگری، در دسترس عموم قرار نمیدهد و همین امر باعث شده برخی از منتقدین این تشکل، آنرا سندیکایی یکنفره بنامند. چون نمود بیرونی فعالیت این سندیکا را میتوان تنها در رصد کردن اخبار و گزارشهای کارگری و به اشتراکگذاری آنها از طریق سایت و شبکههای اجتماعی از جمله کانال تلگرامی که بیش از 650 نفر عضو دارد، مشاهده کرد و نشریه پیام سندیکا، خبرنامه فلزکار و نشریه امید که مازیار گیلانینژاد در این گفتگو به آن اشاره میکند. در گفتگوی پیش رو، چهار محور اصلی مورد بحث قرار گرفت:
ساختار تشکیلاتی سندیکای فلزکار و مکانیک
میزان نمایندگی کارگران و اعضای سندیکا
بررسی فراز و فرودها و دستاوردهای سندیکا
چالشها و چشمانداز فعالیت سندیکاها در ایران
با توجه به این که فعالیت تشکلهای مستقل یکی از دغدغهها و مطالبات اصلی فعالان صنفی کارگری در سالهای اخیر بوده، تارنمای داوطلب مایل است که با تداوم این سلسله گفتگوها با سایر فعالان سندیکایی و تشکیلاتی مستقل در ایران، زمینه آشنایی، نقد وبررسی عملکرد این تشکلها و شنیدن صداهای مختلف کنشگران جامعه کارگری و جنبش سندیکالیستی در ایران را فراهم کند.
در ادامه مشروح این گفتگو را میخوانید:
– پیش از اینکه به بررسی وضعیت فعالیت سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک بپردازیم، بهتر است با چگونگی شکلگیری این سندیکا آشنا شویم. ممکن است تاریخچهای از چگونگی و دلایل شکلگیری این سندیکا بیان کنید؟
سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک، در سال ۱۳۲۳ به نام «اتحادیه کارگران مکانیک» توسط کارگران مکانیک آن زمان که اغلبشان ارمنی بودند، پایهگذاری شد و در همان سالها هم به فدراسیون شورای متحده مرکزی زحمتکشان ایران پیوست. از فعالیتهای آنها در سالهای قبل از ۳۲ زیاد اطلاع نداریم اما میدانیم که بخشی از فعالان آن را در سال ۳۲ به زندان انداختند به ویژه آقای رحیمی. بعد از آن سال، بقیه فعالین تلاش کردند دانستهها و آموختههای خود را به کارگران بعدی منتقل کنند. به همین دلیل است که حلقههایی شکل گرفتند که بخشی از آنها در قهوهخانههای میدان قزوین که بیشتر تمایل به شورای متحدان مرکزی داشتند و بخش دیگر هم جدای از آنها و به صورت مستقل شروع به فعالیت میکنند که در سال ۱۳۳۹ با همگرایی این دو گروه سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک شکل میگیرد و در همان سال با شماره ثبت ۳۴ در وزارت کار ثبت میشود. آقای عبدالکریم غضنفری، جمیل انفرادی، حسین نصیری و بساری از دوستان دیگر از جمله پایهگذاران آن بودند. لازم است اشاره کنم که اصطلاح فلزکار و مکانیک در سالهای قبل از ۱۳۳۹ در میان کوشندگان آن سالها رایج بود و کسانی که روی فلز کار میکردند فلزکار شناخته میشدند و کسانی که کار مکانیک میکردند هم میتوانستند عضو این سندیکا شوند.
از سال ۳۹ کارهای آموزشی در سندیکا شروع میشود و سندیکا تلاش میکند ارتباط خود را با کارگران نزدیکتر کند و این تلاشها تا سال ۱۳۴۰ تاحدودی موفقیتآمیز بود.
در سال ۱۳۴۰ با آمدن محمدحسین خانییغما در حقیقت سندیکا از حالت عضوگیری در کارگاههای کوچک به سمت عضوگیری و نفوذ در کارخانههای بزرگ میرود که «محمدحسین خانی یغما» نماینده کارگران پارس آمریکا یا جنرال استیل بعدی یا ایران پویا بوده که من بعدها خودم در سال ۱۳۶۳ در آنجا کار کردم. ایشان کارگران کارخانه را میآورد و عضو سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک میکند. از همان جا ارتباط با کارخانههای جیپسازی، آزمایش و ارج شروع میشود و سندیکا با کارخانههای بزرگ ارتباط پیدا میکند.
با آمدن آقای خانی یغما در حقیقت بخشهای مختلفی در سندیکا شکل میگیرد؛ از جمله گروه کوهنوردی، تعاونی مسکن، تعاونی مصرف، گروه فوتبال، گروه بوکس که در مسابقات ورزشی شرکت میکردند و تا آنجایی که میتوانستند سعی میکردند که مشکلات کارگری را چه به لحاظ اعضا و چه به لحاظ مسکن تا حدودی حل کنند. این اتفاق باعث میشود که سندیکا بسیار قدرتمند شود، با کارخانههای مختلف و سندیکاهای دیگر در تماس باشد. ضمن اینکه آمدن افرادی مثل آقای یغما و هدایتالله معلم باعث شد که سندیکا از حالت صرفا صنفی، به سمت صنفی-اجتماعی و تاحدودی درگیر شدن با مسائل اجتماعی هم پیش برود.
ما اطلاعیه سندیکا را داریم که درباره اصلاحات ارضی اظهار نظر کردند و آن اصلاحات ارضی سال ۱۳۴۲ شاه را به چالش کشیدند و این نشاندهنده این است که با کارهای کسانی مثل هدایت الله معلم و حسین نصیری و غضنفری سعی میکنند که به تربیت و پرورش کادرهایی بپردازند که فقط به دنبال یک ریال اضافه دستمزد کارگر نباشند، بلکه برای ارتقاء فهم اجتماعی خود هم تلاش کنند. این باعث میشود که در سال ۱۳۴۹ زمانی که ماجرای سیاهکل شکل میگیرد دو نفر از بهترین اعضای جوان و کوشای هیات مدیره در این رخداد شرکت کنند؛ «جلیل انفرادی» که در گروه کوهنوردی بود و در سیاهکل دستگیر میشود و «اسکندر صادقینژاد» در سال ۱۳۵۰ در خانه تیمی به شهادت میرسد. در حقیقت سندیکا تلاش میکرده که کادرهایی بپروراند که به مسائل دیگری هم فکر کنند. چندان اطلاعی ندارم اما بیتردید در سندیکا حتما گروههای کوچکی به وجود آمده بودند که میتوانستند کارهای غیر صنفی، مثل کارهای سیاسی، کتابخوانی و به ویژه کوهنوردی را در دستور کار داشته باشند. از سال به ۱۳۳۲ به بعد، کوه میشود جایگاه افراد معترض و جایی بود که دور از چشم ساواک و دور از چشم رژیم شاه، آدمهای روشنفکر میرفتند، مینشستند، صحبت میکردند، عضوگیری میکردند و هستههایی را تشکیل میدادند. اتفاقا میتوانم به همین موضوع اشاره کنم که از زمانی که گروه کوهنوردی ما در سال ۱۳۴۲ بنیانگذاری شد، گروه کوهنوردی ما با بقیه کوهنوردها به کوه میرفتند و این ارتباط باعث میشود که بخشی ازبچهها در کوه صحبت غیرصنفی کنند و بخشیشان به سازمان چریکهای فدایی خلق بپیوندند، از جمله گروه کوهنوردی کاوه. علاوه بر اینها سندیکا به غیر از این که به دنبال زیاد شدن دستمزد کارگران بود، اعتصاباتی را به ویژه در کارخانه پارس آمریکا سازماندهی کرد برای افزایش دستمزدها. حتی بچههای سندیکا و آقای مرادحسین یغما برای اولین بار نمازخانهای را در کارخانه پارس آمریکا برای کارگرانی که میخواستند نماز بخوانند درست میکنند که کارگر به راحتی بتواند نمازش را بخواند.
در سال ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ به دلیل این که دو تن از اعضای سندیکا به نامهای جلیل انفرادی و اسکندر صادقینژاد عضو یک گروه سیاسی بودند، متاسفانه سندیکای ما هم تحت فشار قرار میگیرند و مسئولان سندیکا بارها به ساواک فراخوانده میشوند. میگفتند « شما سندیکا ندارید بلکه کارخانه چریکسازی درست کردهاید» و فشارهایی از این قبیل وارد میآید که باعث افت سندیکا میشود. اما در همان دهه ۴۰ شاید بشود گفت که به جز این که تلاش میکردند که کارگرها را آموزش کارگری بدهند و ذهنشان را باز کنند، اندامهای دیگر سندیکایی مثل تعاونیهای مسکن، مصرف، گروههای ورزشی را درست میکردند که سندیکا بتواند جذب بیشتری از کارگرها داشته باشد. از جمله کارهای درخشانی که در قسمت ورزشی شد این بود که در سال ۱۳۴۳ گروه کوهنوردان فلزکار که زیرنظر سندیکا کار میکرد، یک جانپناه سنگی را در قله توچال درست میکند که هنوز هست و به عنوان «جانپناه کارگر» شناخته میشود که ما هم پنجاهمین و هم پنجاهوپنجمین سالش را جشن گرفتیم و آن را بازسازی کردیم و جانپناه هنوز هم پناهگاه کسانیست که به قله توچال میروند.
با آمدن انقلاب ۵۷ دگرگونیهایی در تمام سندیکاها به وجود آمده و در سندیکای ما هم انتخابات مجددی برگزار میشود و «هدایتالله معلم» که تازه از زندان آزاد شده بود دوباره عضو هیات مدیره میشود و سندیکای ما هیات مدیره تقریبا جوانی را تجربه میکند که بیشترین کارشان موضوع آموزشی بود و این که کارگرها با حق و حقوقشان آشنا شوند. چون من سال ۶۱ عضو شدم، آن موقع زیاد فعالیت نداشتم و دقیق نمیدانم که آن سالها سندیکا چه میکرد ولی میدانم که کارهای آموزشی میکردند در رابطه با همگرایی با سندیکاهای دیگر و همینطور عضویت در انجمن همبستگی که تقریبا یک فدراسیون کارگری بود را میدانم که انجام دادند و اینها فعالیتهایی بود که سال ۶۲ انجام شد و بعد از سال ۶۲ ضربهای که سندیکاها خوردند، بسته شد. البته گروه کوهنوردی ما خیلی قدرتمند در سالهای بعد از انقلاب فعالیت داشت و خیلیها با گروه کوهنوردی ما صعود میکردند و برنامه اجرا میکردند. در سال ۱۳۶۲ بعد از بسته شدن سندیکا بخشی از ما عضو تعاونی کارگران مصرف فلزکار و مکانیک شدیم که به هر حال به عنوان جایگزین سندیکا تا حدودی سعی میکردیم از آن استفاده کنیم.
-پس از توقف فعالیت سندیکاها، سندیکای فلزکار و مکانیک چطور به فعالیت خودش ادامه داد؟
با بسته شدن سندیکاهای کارگری در حقیقت بخشی از فعالیت سندیکای ما به تعاونی مصرفمان منتقل شد و البته دوستان ما تلاش میکردند که بخشی از مشکلات کاری، اختلافات و شکایتهای کارگری را سازمان بدهند و اجازه نمیدادند که کارگر بیسامان باشد.
سال ۸۲ در حقیقت از دهه ۸۰ ما میبینیم که بخشی از پیشکسوتان سندیکاهای کارگری تلاش میکنند که دوباره سندیکاها و ایجاد سندیکاها را آغاز بکنند و این موضوع از فوت آقای «سمنانی» یکی از آموزگاران بزرگ جنبش سندیکایی آغاز میشود و یک هیاتی با شرکت پیشکسوتان به اسم «هیات موسسان سندیکاهای کارگری» تشکیل میشود که تلاش میکنند به کارگران جوان آموزش بدهند تا بتوانند سندیکایی را متولد کنند.
اولین سندیکاهایی که متولد شدند سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران فلز و مکانیک و سندیکای کارگران نقاش تهران بود که به نوعی سعی کردند که با باز کردن سندیکا، به میان کارگران بروند و آنها را عضو سندیکا کنند تا بتوانند فعالیتهای خود را ادامه دهند. سندیکای کارگران هفتتپه هم بعد از مدتی ایجاد شد. میتوانم بگویم که هیات موسسان سندیکای کارگری، حق بزرگی را بر گردن جنبش سندیکایی نوین دارد و کارهای با ارزشی انجام داد.
در سال ۱۳۸۴ ما تلاش کردیم که موضوع آموزش در صدر کارهایمان باشد که همچنان هم هست، و سعی کردیم جزوه و کتابهایی که کارگرها نیاز دارند؛ بخوانند. قانون اساسی و قانون کار را در اختیار کارگران گذاشتیم و تدریس کردیم و سعی کنیم کارگران مواردی که در قانون کار به نفعشان هست را یاد بگیرند. میتوانم بگویم میلیونها برگ کاغذ کارهای فرهنگی و آموزشی و سندیکایی کردهایم و تلاش کردهایم فیلمهایی که به درد زحمتکشان میخورد تهیه و تکثیر کنیم، از جمله اسپارتاکوس، عصر جدید و سیکو ساخته مایکل مور تا کارگران متوجه شوند که در کشورهای دیگر وضعیت طبقه کارگر چگونه است. از همان سال تلاش کردیم که به میان کارگران برویم. خاستگاه کارگران فلزکار و مکانیک کارگاهها بود و ما تلاش کردیم که از همان کارگاهها عضوگیری را انجام بدهیم ولی آهسته آهسته با آمدن فعالان دیگر توانستیم که این فعالیتها را به کارخانههای بزرگ و میدانهای نفتی و پالایشگاهها بکشانیم.
ارزیابی من از فعالیتهای سندیکا بعد از ۵۷ شاید دقیق نباشد ولی سندیکا در رابطه با موضوع قانون کاری که پیشنهاد احمد توکلی بود، وارد ماجرا شد و سندیکاها این تفکر عقبافتاده را شکستند که کارگر را میتوان اجاره کرد! و بابت اجاره کردنش پول پرداخت کرد. پس از آن علاوه بر برگزاری جشن اول ماه می به صورت سالانه، تا زمان دستگیری هیات مدیره و فعالان ما در سال ۸۸، فعالیت و عضوگیری از میان کارگران ادامه داشت.
به ویژه از نظر من مهمترین اتفاقی که بعد از انقلاب ۵۷ در سندیکا افتاد یکی این که آمدن کادر باارزشی مثل هدایتالله معلم به سندیکا بود و مهمتر از همه، سندیکا توانست جوانهای خوبی را به هیات مدیره بیاورد و هیاتمدیرهاش را جوان بکند تا بتواند از تحرک بالایی برخوردار باشد و فعالیتهایش را ادامه بدهد.
-با گذشت سالها، فکر میکنید سندیکا توانسته جامعه کارگران فلزکار و مکانیک را نمایندگی کند؟
بیتردید اینچنین نیست و ما نمیتوانیم کارگران فلزکار و مکانیک را نمایندگی کنیم ولی تلاش کردهایم بخشی از آن را نمایندگی کنیم. همه میدانند که سندیکاها در ایران آزاد نیستند، بر آنها محدودیتهای شدیدی اعمال میشود و سندیکاها از طرف مافیایی تحت فشار قرار میگیرند که به هیچوجه نه به صنعت علاقمند است و نه به طبقه کارگر.
بسیاری از دوستان ما به زندان رفتهاند. ۱۵ نفر در اول ماه می سال ۱۳۸۸ در محل تعاونی مصرف کارگران فلزکارمکانیک دستگیر و به اوین برده شدند. در سال ۸۸ بخشی از هیات مدیره تعاونی مصرف ما به زندان رفت و بخشی از دوستان سندیکایی فعال ما آنسال در جشن اول ماه می سال ۸۸ دستگیر شدند و بعد از آن هم خودم در اول ماه می سال ۱۳۹۳ دستگیر شدم و بعد هم حمید شرقی و منوچهر سراج به خاطر فعالیتهای کارگری دستگیر شدند. به همین دلیل چون محدودیتها روی ما زیاد است، بیتردید نمیتوانیم جامعه کارگران فلزکار و مکانیک را نمایندگی کنیم، اما میتوانیم با جرات بگوییم که در این سالها توانستهایم گسترش پیدا کنیم و از اخبار کارگری که ما منعکس میکنیم میتوانید گستردگی و پراکندگی سندیکا را میان کارگران فلزکار و مکانیک ببینید.
-به نظر شما تفاوت معناداری بین فعالیت سندیکایی در سالهای قبل و بعد از انقلاب 57 وجود دارد؟
بیتردید اینگونه است. فعالیت سندیکایی تا حدودی آزاد بود و به رسمیت شناخته میشد، محدودیت علیه سندیکاهایی مثل سندیکای کفاش، خیاط، بافنده و فلزکار و مکانیک وجود داشت چون ساواک احساس میکرد که این سندیکاها تا اندازهای بیرون از چهارچوب سندیکایی مد نظر ساواک فعالیت میکردند و این هم بیدلیل نبود، چون مثلا سندیکای ما در مورد اصلاحات ارضی اعلام نظر کرد و یا کارگرهای کفاش درباره جدایی بحرین از کشورمان اطلاعیه صادر کردند. آن هیات مدیرههایی هم که این سندیکاها را میچرخاندند، به هر حال کادرهای درجه ۲ و ۳ شورای متحده مرکزی بودند و همهشان اندیشه سیاسی داشتند و به همین دلیل کیفیت سندیکاها قبل از انقلاب بسیار پربار و عالی بود. یعنی اگر ما بخواهیم جنبش کارگری را به چند دوره تقسیم کنیم، دوره قبل از مشروطیت یا پایهگذاری اولین سندیکا در ایران، سندیکای کارگران چاپ، سالهایی بود که بذر آگاهیهای کارگری ریخته شد. بعد از تشکیل اولین سندیکا، دوران جنبش کارگری به سمت سازماندهی شدن پیش میرود که ما با اتحادیه عمومی کارگرها در سال ۱۳۰۰ روبرو میشویم که متشکل از حدود 30 اتحادیه بود و آقای سید محمد دهگان رییس این اتحادیه بود. در این سالها سازماندهی کارگران آغاز میشود و تلاش میشود اندیشهها را به میان کارگران ببرند و ایدهآلهای جامعه کارگری را مطرح کنند. ما از سال ۱۳۲۰ و با آمدن شورای متحده مرکزی میبینیم که آن بذرها روییدند و آمالی که سال ۱۳۰۰ مطرح میشد در دهه ۲۰ اجرایی شد و قانون کار و قانون تامین اجتماعی در حقیقت دستاورد سندیکاها و شورای متحده مرکزی است.
بعد از ۱۳۳۲ تمامی کادرهای باقیمانده از شورای متحده مرکزی به سمت اجرایی کردن و غنای قوانین ذکر شده در قانون کار پیش میروند. درست است که در سال ۱۳۳۰ خانم مهری گیلکپور اولین شیرخوارگاه را در کارخانه «چیت ری» پایهگذاری میکند که در سال ۱۳۳۲ بسته میشود، اما میبینیم که این دستاورد بعدها به عنوان یک قانون در خیلی از ادارات و حتی ارتش و آموزش و پرورش جا میگیرد.
ما اعتقاد داریم که طبقه کارگر تنها برای خودش نمیجنگد. اگر دستاوردی را به دست میآورد، برای طبقه متوسط و همه قشرهای غیرکارگر و زحمتکش دیگر هم هست؛ مثل سرویسهای رفت و آمد. کسانی که سنی از آنها گذشته میدانند که سرویس رفت و آمد در دهه ۳۰ و ۴۰ اصلا وجود نداشت، حتی نظامیان با دوچرخه و یا پیاده سر کار میرفتند. این جنبش کارگری است که سرویسهای رفت و آمد را درست میکند و میبینیم که در فرهنگ و ارتش هم به کار میرود. یا اعتصاب سندیکای کارگران شرکت واحد در سال ۱۳۳۶ درباره حق عائلهمندی بود، میبینیم که بعدا در بین فرهنگیان و ارتشیان هم به کار میرود. اینها به خاطر این بود که کادرهای ورزیده شورای متحده در سندیکاها آرای بالایی میآورند و سعی میکنند تمام ایدهآلها و قانونها را اجرایی کنند و به همین دلیل تفاوت فاحشی میان دوران قبل و بعد از انقلاب میبینیم.
بعد از انقلاب با جوانهایی روبرویی که گاهی تندرو هستند و در سندیکای ما هم این اتفاق افتاد تا این که سندیکا به روال عادی برگشت. بعد از انقلاب میبینیم که بعضی سازمانهای سیاسی تلاش میکنند که هیاتمدیره سندیکاها را زیر مجموعه خود کنند که موفق نمیشوند و سندیکاها تلاش میکنند که استقلال خو را حفظ کنند، هرچند که بیتردید هیات مدیرهها دارای اندیشههای سیاسی بودند. بعد از انقلاب چیزهایی میبینیم به نام شوراهای اسلامی و شوراهای کارگری که خود را در تقابل با سندیکاها میدانستند. بخشی از آنها اینگونه تبلیغ میکردند که سندیکاها رفرمیستاند و شوراهای کارگری انقلابی واقعیاند در حالی که شورا کارش چیز دیگر و سندیکا کارش چیز دیگری است. از دید من، شوراهای اسلامی در حقیقت تشکلهای دینی کارگریاند. کارگرانی با اندیشههای اسلامی عضو این تشکلها شدهاند ولی این شوراها سندیکا نیستند، انجمنهای صنفی کشور ما هیچکدام نمیتوانند سندیکا باشند؛ چون اول این که فراگیر نیستند دوم این که یک مسیحی، کلیمی یا زرتشتی نمیتواند عضوشان شود.
با اتفاقات سالهای پس از انقلاب میبینیم که تلاش میشود که هم نقش سندیکاها ضعیف شود؛ گروههای موازی ساخته میشود و هم با محدود کردن، دستگیری و حتی اعدام اعضای سندیکا سعی میشود فعالیت سندیکاها محدود شود. در سندیکای ما، آقای معلم در سال 1367 اعدام میشود و این اعدام بیتردید تاثیر روحی و روانی بدی در جامعه کارگری و در جامعه کارگران فلزکار و مکانیک میگذارد. ما میبینیم که هر اتفاق اینچنینی برای هر سندیکا، مثلا دستگیری رهبران سندیکایی باعث میشود که آن تشکل نتواند فراگیر شود، بخشی از مردم از آن جدا میشوند و دوست ندارند چنین هزینههایی بدهند. به همین دلیل هم سبک کار با قبل از انقلاب متفاوت است و هم گستردگی و وزن سندیکاها خیلی تفاوت فاحشی پیدا کرده است.
-میزان مشارکت اعضا در فرایند تصمیمگیری و اداره شیوه مطلوب سندیکا چگونه است و بر مبنای کدام شاخصها میزان مشارکت اعضا را در فرایند تصمیمگیری و اداره سندیکا میسنجید؟
این سوال را یک کشور دموکراتیک مثل سوئد یا آلمان میتوان با اعداد و ارقام پاسخ گفت و میزان مشارکت را نشان داد، چرا که آنها کنگره دارند، جلسات مرتب و ماهانه و سه ماهه دارند. ما در کشوری زندگی میکنیم که به دلیل محدودیتها چنین اتفاقی نمیتواند بیفتد. هیچ سندیکایی به غیر از سندیکای شرکت واحد و هفتتپه که در مقطعی توانستند مجمع عمومی برگزار کنند، بعد از آن نتوانستهاند این فرایند دموکراتیک را دوباره تکرار کنند و ما هم بیتردید از این ماجرا مستثنی نیستیم. ما از زمان شروع، بر خلاف شرکت واحد و هفت تپه در یک جا جمع نبودیم که بتوانیم به راحتی با هم در تماس باشیم که راحت جمع شویم، بنشینیم و تصمیمهایی بگیریم، به دلیل پراکندگی که در نقاط مختلف تهران و شهرستان داشتیم تلاش کردیم از ابتدا کار را به صورت شورایی برگزار کنیم. یعنی کسی که در کارخانهای کار میکرد به نمایندگی از بچهها صحبت میکرد و مسائل را میگفت و ما هم تلاش میکردیم در تصمیمگیریها آن را در نظر بگیریم و از همان روز اول در دستور کار قرار بدهیم. بعدها که بیشتر شدیم، توانستیم نفوذ کنیم تا این که متاسفانه با شیوع کرونا مواجه شدیم و حدود یک سال است که دیدارهای حضوریمان را در فضای مجازی ادامه میدهیم. البته دیدارهای دورهای کوچکی داریم، نه به صورت فراگیر و در فضای مجازی مشکلات و نظرات بیان میشود و در همانجا هم تصمیمگیری میکنیم و کلید کار را میزنیم. بیتردید به صورت خیلی دموکراتیک در کشور ما اتفاق نخواهد افتاد ولی این قضیه مختص ما هم نیست.
– دلیل موفقیت و ناکامیهایتان چه عواملی بوده است؟
بیتردید هر چه قدر مشارکت بیشتر باشد، موفقیتهایمان بیشتر خواهد بود و ناکامیها هم به دلیل عدم وجود یک فرایند دموکراتیک در کشور ماست که نمیتوانیم کارها را به طور درست و سندیکایی پی بگیریم. اما، با همه این محدودیتها، ناکامیها و دستگیریها که هر بار که اتفاق میافتد و بخشی از نیروهایمان را از ما جدا میکند، ما توانستهایم موفقیتهای زیادی داشته باشیم. امروز جامعه ما جامعهای نیست که بخواهد هزینه بدهد، بلکه جامعه از هزینه کردن پرهیز دارد و برای همین ما تلاش میکنیم راهکارهایی پیدا کنیم که بتوانیم جمع بیشتری را مشارکت بدهیم و عضو کنیم و قدرتمندانه پیش برویم. موفقیتهای زیادی داشتهایم و آخرینش، برپایی اعتصاب تابستان ۹۹ بوده که در مرداد ماه توانستیم ۴۰هزار کارگر پروژهای را اول در عسلویه و بعد در سراسر ایران سازماندهی کنیم و اینها برای حقوق و شرایط رفاهی محل کار خود دست به اعتصاب زدند که شما میتوانید گزارشهای روز به روز این اعتصابات را در سایت سندیکا ببینید.
-آیا سندیکا، با دیگر تشکلهای مستقل کارگری در داخل و خارج از کشور همکاری می کند. چگونه؟ آیا سندیکا با سازمانهای بینالمللی همکاری میکند ؟ در صورت امکان توضیح دهید
ما در اوایل فعالیتمان ارتباطهای خیلی خوب و رو در رو و تنگاتگی را با سندیکای هفت تپه و سندیکای شرکت واحد داشتیم. الان هم این ارتباطها وجود دارد و توانستهایم بخشی از بازنشستهها را هم سازماندهی کنیم و با آنها در ارتباط باشیم. در بخش محیط زیستی هم توانستهایم کارهایی انجام بدهیم، ولی این که ارتباط خیلی شبیه ارتباط تشکلهای کارگری اروپایی نیست، به هر حال تفات نظرها و عقاید هست که گاه مارا از هم دور و گاه ما را به هم نزدیک میکند ولی این ارتباطات به هر حال وجود دارد.
-سندیکا برای رسیدن به اهداف و نمایندگی اعضاء چه نوع استراتژی ها و تاکتیک هایی را در دستور کار دارد؟ به عبارت دیگر برنامه عمل و نقشه راهی که برای خودتان ترسیم کردهاید چیست؟
ببینید، هر ساله ما بسته به نیازهای اعلام شده از راه جمعبندی اخبار دریافتی از اعضا و فعالانمان در شهرها و کارخانهها، برنامهای را به صورت یک برنامه طولانیمدت اعلام میکنیم و بعد از آن ریلگذاری میکنیم و تلاش میکنیم اهداف را قدم به قدم جلو ببریم. مثلا برای نمونه میتوانیم موضوع بازنشستهها را بگوییم که با سازماندهی از سوی سندیکا و با شرکت بازنشستههای فلزکار و مکانیک که از سه سال پیش وارد عرصه عمل شدند، توانستند ارتباطهایی با گروههای دیگر بازنشسته برقرار کنند؛ اکنون ما با چند گروه دیگر در ارتباط و متحدیم، از جمله بچههای چاپ و دوستان بافنده سوزنی که ما با آنها متحد هستیم و متحد عمل میکنیم؛ همان موقع تصمیم گرفتیم نشریهای برای بازنشستهها راه بیندازیم، هم تلاش کردیم بچههای دست به قلم را جمعآوری کنیم و هم این که ببینیم چه چیزهایی مد نظر است.
خوب، بچهها نشستند، صحبت کردند و اینها را کنار هم چیدند تا آن پازل تکمیل شد و ما الان هفت یا هشت شماره از نشریه امید مربوط به بازنشستگان را منتشر کردیم. به هر حال برگزاری جلسات مرتب اجازه میدهد که هم توانمندیهایمان را بررسی کنیم و هم این که نقشه را برای هر سال آماده کنیم و پیش ببریم.
مهمترین برنامه عمل و نقشه راهی که برای خودمان ترسیم کردهایم ، عضوگیری و حضور میان کارگرهاست. از طرفی اتحاد با دیگر سندیکاها و دیگر کسانی که مثل ما فکر نمیکنند و تلاش میکنیم که این موضوع را هم با نشست با دوستانمان به سمت یک اتحاد عمل پیش ببریم و بر اساس اساسنامه، حضور ما در محیطهای کارگری و در میان کارگران از اولویتهاست و همه فعالان ما در میان کارگران فعالیتهای سندیکایی را پیش میبرند و این راهکاریست که ما برای خودمان ترسیم کردهایم و پیش میبریم.
-اگر بخواهید به مهمترین و اثربخش ترین کنشگریهای دو دهه گذشته اشاره کنید، چه مواردی را میتوانید ذکر کنید؟
شاید بشود در عرصه کارگری به سال ۹۲ اشاره کرد که با جمعآوری امضا و کد ملی بچهها، جلوی تصویب مصوبهای را در مجلس گرفتیم که میخواست سابقه بازنشستگی را به ۲۰ سال برساند. این شاید اولین حرکت بود که باعث شد این فرایند را ادامه بدهیم. از مهمترین رویدادها، اعتصاب سال ۹۴ در چهارراه عسلویه بود که بچهها با پلاکارد سندیکا و پرچم اینداستریال (صنعتی) آنجا اعتصاب کردند که متاسفانه ۵ نفر از دوستان ما را در آنجا دستگیر کردند. باز هم از مهمترین اینها میتوانیم به اعتصاب کارگران پروژهای در مردادماه ۹۹ اشاره کنیم.
در مورد کارهای مدنی، گروه کوهنوردی ما جشنی را برای پنجاهمین سال و پنجاهوپنجمین سال ساخت جانپناه کارگر در توچال برگزار کرد که مورد استقبال گروههای کوهنوردی قرار گرفت. گروه کوهنوردیمان یک گروه محیط زیستی تاسیس کرده به نام نه به ته سیگار که ما اسفندماه سال گذشته توانستیم در شهر کرج برای اولین بار در سراسر ایران ۵ پارک را مجهز به زیرسیگاری کنیم که این کار انجام شدنی نبود جز این که ما تقریبا یک فعالیت دو ساله را انجام دادیم و شهرداری و مدیریت پسماند کرج را مجاب کردیم که بیایند و این کار را انجام بدهند.
یا در رابطه با موضوع سالمندان، انجمن نوپایی را هفت-هشت ماه است که راه انداختهایم، نامهای به شورای شهر تهران نوشتهایم و از آنها درخواست کردیم که توالت فرنگی و دستگیرههایی را برای تعادل سالمندان در تمام پارکها نصب کنند.
از مهمترین کارهایی که در جنبش کارگری ایران شاید بیتظیر باشد، انتشار نشریه پیام سندیکاست. ما در مهرماه دهسالگی آن را جشن خواهیم گرفت و تا الان نزدیک به ۱۰۰ شماره هر ماه به دست کارگران میرسد و در سرتاسر ایران پخش میشود. شاید بشود گفت که بزرگترین کاری که ما کردیم، انتشار نشریه است که به جز اطلاع رسانی و انعکاس بیانیهها و دیدگاههای دیگر سندیکاها، یک نشریه اجتماعی-اقتصادی و کارگریست و سعی کردهایم که در این مجله آموزشهای مختلف کارگری به لحاظ قانون کار و تامین اجتماعی و قانون اساسی و حقوق بشر را پوشش بدهیم. دو دوره اقتصاد سیاسی به کارگرها درس دادیم، یک دوره شناخت، یک دوره تکامل درس دادیم و فکر میکنیم که در میان طبقه کارگر و جنبش سندیکایی، این شاید شاخصترین کاری باشد که توانستیم انجام دهیم و هنوز کس دیگری از گروههای دیگری نتوانستهاند انجام بدهند.
-مهمترین چالشهای شما در فعالیتهای سندیکایی در ایران چیست و فکر میکنید چگونه میتوان برای آن چالشها راه حل پیدا کرد؟
یکی از چالشها این است که بسیار محدودیم، نه تنها ماه بلکه سندیکای برادر ماه مثل سندیکای هفتتپه و سندیکای شرکت واحد هم بسیار محدودند. در واقعیت تشکلهای صنفی مستقل زیر فشار پلیس سیاسی هستند و هم به دلیل این که محدودیت دارند نمیتوانند با جامعه هدف خود ارتباط تنگاتنگی داشته باشند. این شاید مهمترین بخش باشد که اصل آزادی تشکلهای کارگری و صنفی در کشور ما رعایت نمیشود. اما یکی دیگر از مهمترین چالشها موضوع اتحاد عمل است که خوب در ایران متاسفانه نتوانستهایم در این ۱۵-۱۶ سال گذشته آن طور که باید و شاید آن را رقم بزنیم و متاسفانه با دخالت کسانی که اصلا کارگر نیستند و خارج از محیطهای کارگریاند این خرابکاریها ایجاد شده و به روابط سندیکایی صدمه زده اما به هر حال داریم تلاش میکنیم که این اتحاد عمل را در جنبش مستقل سندیکایی رقم بزنیم.
در داخل کشور میان بازنشستگان کارگری با چندین گروه ارتباط داریم و با آنها به صورت یکپارچه اهداف خود را پیش میبریم، در خارج از کشور هم با فدراسیون جهانی ایندستریال در تماس هستیم و به طبع با همه سندیکاهایی که عضو آن هستند در ارتباطیم، از جمله فلزکاران در ترکیه، ارمنستان، آلمان و به دعوت دوستان ارمنستانی در اجلاس دو روزهای که فدراسیون ایندستریال داشت شرکت کردم و سال بعدش در کارگاه آموزشی که دوستان فلزکار ما در ترکیه گذاشته بودند شرکت کردم و به هر حال، کوششها و حمایتهایی از همدیگر را انجام میدهیم.
-چه درس هایی از فعالیتهای سندیکایی در چند دهه اخیر آموختهاید ؟ میتوانید مهمترین درسهای آموخته را بر ای یادگیری دیگر فعالان مدنی کارگری توضیح دهید؟
شاید بزرگترین درسی که ما از فعالیتهای سندیکایی گرفتیم فعالیت در شرایط سخت است و در همین شرایط سخت تلاش کردهایم ارتباط بسیار تنگاتنگی با کارگرها داشته باشیم، به نظراتشان گوش کنیم و تلاش کنیم که آنها را آموزش بدهیم که بتوانند فضای جامعه و محیط کارشان را درست ببینند تا بتوانند تحلیل درستی از آنچه که در حال انجام است داشته باشند. ما حداق ۴-۵ تن از دوستانمان از تحلیلگرهای خوب جامعه کارگریاند و این شاید بزرگترین درسیست که ما گرفتهایم که کادرهای خیلی خوبی داریم و این کادرها توانستهاند اهداف ما را در طبقه کارگر پیش ببرند. ما در بدترین شرایط با محدودیتهای شدید توانستیم اعتصاب سال ۹۹ را برای کارگران پروژهای در سراسر ایران پیش ببریم و بیتردید بدون صحبت با کارگران و انعکاس صدای کارگران امکانپذیر نبود. این که ما در این شرایط سخت بتوانیم در سراسر ایران اعتصاب هماهنگ را ۴۰ روز اداره کنیم بدون این که خون از دماغ کسی بیاید و دستگیری آنچنانی هم نداشته، فکر میکنم هنر بزرگی است و تجربهایست که میتوانیم در اختیار دیگران بگذاریم.
دیگر اینکه توانستهایم نشریهای راه بیندازیم که به دست کارگرها برسد و در آن حرفهایی بزنیم که نمیتوانیم رو در رو بزنیم و آموزشهایی که نمیتوانیم رو در رو بدهیم در آن بگنجانیم و به دست کارگرها برسانیم.
شاید یکی از مهمترین آموختههای ما این باشد که تلاش کنیم هزینههای فعالیت سندیکایی را کم کنیم یعنی طوری قدم برداریم، طوری تصمیم بگیریم و هدفگذاری کنیم که کمترین هزینه و بیشترین برداشت را داشته باشیم و تا میتوانیم با شگردها و تدابیر مختلف بتوانیم طبقه کارگر را جذب کنیم که در این شرایط که همه تشکل گریز هستند، بیایند در سندیکا متحد بشوند و با ما کار کنند.
-به نظر شما مهمترین مسایل جامعه کارگری در ایران چیست؟
از نظر من بزرگترین مشکل جامعه کارگری ما موضوع بیکاریست؛ موضوع دستمردهای حقیرانه و نداشتن تشکلهای متناسب با هر صنفی و اجازه ندادن برای بیان آنچه میخواهیم و این که یک مکانی برای تشکلمان داشته باشیم که بنشینیم و حرف بزنیم و به خرد جمعی برسیم.
جامعه کارگری امروز به دلیل نبود سندیکاهای کارگری واقعا بیپناه است و به همین دلیل هر اجحافی را در حق کارگر روا میدارند و آنها هم از ترس از بیکاری مجبورند پذیرا باشند.
وضعیت تشکلهای کارگری واقعا خوب نیست، بسیار زیر فشار هستیم، بسیار محدود هستیم و نمیتوانیم با جامعه هدف خودمان ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک داشته باشیم و این شاید مهمترین مشکل همه سندیکاهای کارگری و تشکلهای صنفی و مدنیست.
چالشهای زیادی پیش روی ماست؛ برداشتن این محدودیتها، تماس با زیرمجموعهها که بتوانند با هم نشست داشته باشند و صحبت کنند تا به یک خرد جمعی برسند. تفرقه زیاد است، سلیقهها بسیار متفاوت است و دشمن هم تلاش میکند با تفرقهاندازی از اتحاد تشکلها جلوگیری کند تا آنها بتوانند کار خودشان را پیش ببرند.
اما فرصتهای خیلی زیادی هم هست، یکی از فرصتهایی که فناوریهای جدید آورده توانایی تماس با کارگرها در فضای مجازیست. این که کارگرها راحتتر بتوانند ما را پیدا و با ما صحبت کنند، مشکلاتشان را بگویند و از ما راهنمایی بخواهند. به هر حال این فرصت میتواند در اختیار همه آدمها باشد که بتوانند بروند و جامعه هدف خود را پیدا کنندف چه ما که بتوانیم کارگرها را پیدا کنیم و چه کارگرها که بتوانند ما را پیدا کنند.
-چشمانداز فعالیت سندیکایی در ایران چگونه ارزیابی میکنید و فکر میکنید چگونه میتوان به ظرفیتسازی و توانمندسازی فعالان کارگری و شکلگیری سندیکاهای مستقل کارگری کمک کرد؟
چشمانداز فعالیت سندیکایی از نظر من بد نیست، دور نمای خوبی دارد. طبقه کارگری که ما با آن روبرو هستیم طبقهای درسخوانده و دانشگاهدیده است؛ بسیار چشموگوشبازتر هستند، فناوریهای جدی این امکان را به همه مردم دنیا داده که بتوانند اطلاعات خودشان را وسیع کنند و شناختشان را از دایره کوچک خانه، شهر یا حتی کشور وسیعتر کنند. فناوری باعث شده که بتوانیم همدیگر را پیدا کنیم و ببینیم که سندیکاهای دیگر دنیا با چه مسائلی روبرو هستند، به همین دلیل چشمانداز فعالیت سندیکایی بسیار از نظر من آیندهدار است و میتواند خیلی بهتر از این باشد، اگر بتوانیم جامعه هدف را پیدا کنیم، درکشان کنیم و راهکارهای کمهزینهای را برایشان تدارک ببینیم که بتوانند به سمت ما بیایند.
این که چگونه میتوان ظرفیتسازی و توانمندسازی کرد، میشود از طریق گذاشتن کارگاهها و کلاسهایی در فضای مجازی این کار را کرد، یا از طریق نشریهها یا سایتها و کانالهای تلگرامی به این موضوع پرداخت اما بهترین حالت این ظرفیتسازی، دیدن رو در روی فعالان کارگری و کارگران فعال است که میتواند آن توانمندسازی را به انجام برساند. به اضافه این که ما باید خودمان را به روز کنیم و بدانیم که فعالان کارگری دنیا فکر میکند و چه چیزهایی را مد نظر دارد؛ امروز فعال کارگری آلمان، آمریکا، انگلیس، نیجریه با چه مسائلی مواجهاند.
از طرف دیگر، در کشور ما باید در میان طبقه کارگر باشیم و دقیق بشویم، سطح جنبش و ظرفیت طبقه کارگر را بسنجیم، آموزشهای مورد نیاز کارگران را تلاش بکنیم به آنها بدهیم تا آن ظرفیتسازی و توانمندسازی شکل بگیرد.در حال حاضر موضوع همسانسازی و افزایش حقوق بازنشستهها موضوع روز است و ما باید با کمک یکدیگر کاری کنیم که کمترین آسیب متوجه آنها شود.