شوراها در انقلاب ایران : روابط کار و دولت در صنعت نفت ایران ۱۳۵۸ – ۱۳۶۱
نویسنده: پیمان جعفری
ترجمه ی : عطا رشیدیانی
منبع: نقد اقتصاد سیاسی
گرچه کارگران نفت در مراحل اولیه ی بسیج انقلابی شرکت نداشتند، اما اعتصابهای شان دولت را زمینگیر، و نوعی حس توانمندی و امکانپذیری را به جنبش انقلابی تزریق کرده بود. پس از سقوط سلطنت، کمیته های اعتصاب در صنعت نفت و برخی از دیگر بخشهای صنعتی، با از سر گذراندن تحولاتی به شوراها تبدیل شدند.
در این مقاله نویسنده ، تجربه ی شوراها در صنعت نفت ایران طی دوره ی ۱۳۶۱ – 1۱۳۵۸ ،با استفاده ی گسترده از روزنامه ها، جزوه ها و گزارشهای کارگران نفت، خاطرات و تاریخ این صنعت … بررسی شده است.
قسمت اول این مقاله، مروری بر انقلاب ایران و ظهور شوراها را ارائه میدهد. بخش دوم، ماهیت روابط کار در آستانه ی انقلاب را تحلیل میکند. بخش سوم به انواع گوناگونِ صورتبندیهای ایدئولوژیک شوراها میپردازد. این امر به ویژه در پسزمینه ی ایران از اهمیت ویژهای برخودار است، مشخصاً به این دلیل که کنترل کارگری اغلب با اندیشه های سوسیالیستی، کمونیستی و آنارشیستی مرتبط دانسته میشود، در حالی که در ایران، خوانش هایی از اسلام نیز منبع الهامِ مهم دیگری را فراهم میکرد. بخش چهارم، سیرِ تحولِ منازعه میان شوراها و دولت پساانقلابی را با شناسایی سه مرحله ی مجزا بررسی میکند. بخشهای پایانیِ بعدی به تحلیلِ سیرِ تحولِ فعالیتهای شوراها طی این سه مرحله اختصاص دارند.
در بخش پایانی مقاله، نویسنده نتیجه گیری می کند گرچه شوراها از لحاظ ایجاد ساختارها و فرآیندهایی که کارگران را به مشارکت در بحثها و تصمیم گیریها در محل های کار قادر میکرد نسبتاً موفق بودند. این ساختارها و فرآیندها که بر محور انتخابات میچرخیدند، نسبتاً دموکراتیک بودند و به توسعه ی نوعی اخلاق دموکراتیک رادیکال کمک میکردند. اما شوراها در عرصه های دیگر متحمل شکست شدند. یکی از دلایل این امر فقدان دانش فنی در بین کارگران نفت، و از این رو، اتکای آنها به تکنسینها و مدیران برای اداره ی صنعت نفت بود. اگرچه، این مسئله، مانعی جدی نبود، چرا که بسیاری از کارمندان یقهسفید- ازجمله مهندسان و مدیران – با شوراها همدل بودند. عامل تعیین کننده در شکست شوراها دولت بود، که با استفاده از قهر، تکنسینها و مدیرانی را منصوب میکرد که با کنترل کارگری مخالف بودند.
عدم هماهنگی یکی دیگر از نقاط ضعف شوراها بود، و در این زمینه، عوامل ذهنی نقش پررنگتری بازی میکردند. هماهنگی درون کارخانهای اغلب به نحو احسن برقرار بود، اما هماهنگی درون صنعتی نابسنده بود. شورای سراسری کارکنان صنعت نفت تأسیس شده بود، اما (در عمل)حول تهران میچرخید و موجودیت اش در مقام نهادی ساختارمند بیشتر بر روی کاغذ بود تا واقعیت. مهمتر از آن، شواهد ناچیزی وجود دارد که نشان دهد شوراهای کارگران نفت فعالیت های شان را با شوراهای کارگران دیگر در سطح شهر یا سطح ملی هماهنگ میکرده اند. اگر چه سرکوب در این وضعیت دخیل بود، عدم آمادگی در میان نمایندگان شوراها و اختلافات بین سازمانهای چپ گرا نیز نقش مهمی بازی میکرد.
. فقدان یک استراتژی واحد بین شوراها به همراه قدرت سرکوبگرانه ی دولت پساانقلابی اتخاذ چنین استراتژیای را ناموجه کرده بود. در نتیجه ی این ترازنامه ی منفی، شوراهای کارگران نفت قادر به تغییر روابط کار در صنعت خود نبودند. آنها با نفی ساختارها و قواعد اقتدارگرایانه، رژیم کارخانه ی هژمونیک –بورکراتیک-استبدادیِ صنعت نفت را به جد به چالش کشیدند، و فرایندهای خود مدیریتی کارگران و تصمیمگیری دموکراتیک را برقرار کردند و اختلافهای سلسله مراتبی ما بین کارگران یقه سفید و یقه آبی را تا حدودی بر هم زدند. همچنین، آنها در تهیه ی یک پیشنویس قانون کار نیز نقش آفرینی کردند، پیشنویسی که به واسطه ی عناصر مترقی پرشمارش در سراسر دهه ی ۶۰ خورشیدی مخالفت هایی را از جانب جناحهای سیاسیِ طرفدارِ بازار آزاد برانگیخت. با این حال، روابط کار هژمونیک- بوروکراتیک-استبدادی در سطح محل کار در سالهای پس از انقلاب در چارچوب وسیع ترِ صنفی گرایی اقتدارگرا و پوپولیستی در سطح ملی دوباره برقرار شد. بنابراین پدیدهای “پارادوکس انقلاب”در قرن بیستم در جریان انقلاب ایران نیز تکرار شد: علیرغم شرکت فعال کارگران درانقلاب، جای آن ها در ساختار قدرت کمابیش خالی ماند.
به همه فعالان کارگری توصیه می شود برای درس آموزی از تجربه شورا هادر سال های آغازین انقلاب۵۷، مقاله را بدقت بخوانند و با درس گیری از آن تجربیات، گامهای موثرتر و سنجیده تری برای پیشبرد جنبش کارگری را در دستور کار قرار دهند.
متن کامل مقاله را می توانید اینجا دانلود کنید