تارنمای داوطلب: بهروز، ۲۸ ساله، مهندس و کارگر یکی از شرکتهای پیمانکاری غرب کشور است. او از همان بدو ورودش به شرکت، با شرایط ناعادلانهی قراردادهای موقت و نابرابری در پرداختها مواجه شد. برخلاف بسیاری از همکاران قدیمی که به سکوت عادت کرده بودند، بهروز تصمیم گرفت کاری کند.
او به شورای کارگری شرکت مراجعه کرد؛ ساختاری که به ظاهر برای دفاع از حقوق کارگران شکل گرفته بود. اما چیزی که دید، او را سرخورده کرد: جلساتی که بدون اطلاع عمومی برگزار میشد، نمایندگانی که انتخابشان شفاف نبود، و تصمیماتی که بیشتر به نفع مدیریت بود تا بدنهی کارگری.
بهروز سعی کرد با دیگر همکاران جوان صحبت کند، آنها را به مشارکت در تصمیمگیری و مطالبهگری تشویق کند، اما با واکنشهای سردی روبهرو شد. بیشترشان با بدبینی و طعنه میگفتند: «همهشون مثل همن. فرقی نمیکنه کی اون بالا باشه.» یا «آخرش که چی؟ فقط خودتو به دردسر میندازی»
با گذر زمان، بهروز کمکم احساس تنهایی کرد. نه به شورا اعتماد داشت، نه به قدرت جمعی که باید از دل آن شورا یا نهاد کارگری موثری شکل میگرفت. در نهایت، تصمیم گرفت از مسیر دیگری وارد شود؛ با راهاندازی یک کانال تلگرامی مستقل برای تحلیل حقوق کارگران پروژهای، صدایش را به شکلی دیگر به گوش دیگران برساند. کانالی که کمکم دنبالکنندگان زیادی پیدا کرد، اما همچنان خارج از مدار رسمی و با تهدید مداوم برای حذف و فشار مواجه بود.
بهروز نمایندهی یک نسل است؛ نسلی که به ساختارهای رسمی و سنتی کنشگری صنفی بیاعتماد شده و مشارکت در آنها را بیفایده میداند. در عوض، به دنبال اشکال جدیدتری از کنشگری است: رسانههای اجتماعی، شبکههای غیررسمی و جنبشهای افقی. اما در عین حال، این نسل با چالشهای جدی نیز روبهروست: فقدان نهادهای حمایتگر، فشارهای امنیتی و پراکندگی و نبود انسجام در مطالبات.
نسل جدید در جوامع مختلف، بهویژه در ایران، با چالشها و دغدغههای منحصر به فردی روبهرو است که بر تمایلات، نیازها و خواستههای فراگیر آنها تاثیر میگذارد. این نسل که تحت تأثیر تحولات سریع در حوزههای مختلف همچون فناوری، سیاست، فرهنگ و اقتصاد قرار دارد، با ویژگیها و نگرشهای خاصی نسبت به جامعه و تشکلهای موجود حتی از نوع تشکلها و گروههای غیررسمی و مستقل روبهرو است. به همین دلیل، ظرفیتها و دغدغههای نسل جدید نیاز به تحلیل و توجه ویژهای دارند. در این میان، سه مسئله کلیدی در مطالعات انجام شده روی نسلهای جدید به چشم میخورد: مشارکتگریزی، هویتیابی فردی و بدبینی به ساختارهای سنتی. این مسائل، بهویژه در زمینههای سیاسی، اجتماعی و صنفی، میتوانند تأثیر زیادی بر شکلگیری و روند فعالیت تشکلهای کارگری و صنفی داشته باشند.
مشارکتگریزی: از تمایل به انفعال تا جستوجوی راههای جدید
یکی از دغدغههای اصلی نسل جدید، مشارکتگریزی است. این ویژگی به معنای کاهش تمایل این نسل به مشارکت در فعالیتهای جمعی، سازمانیافته و سنتی است. عوامل متعددی میتوانند در شکلگیری این گرایش مؤثر باشند. از جمله این عوامل میتوان به دستنیافتنی بودن نتایج ملموس فعالیتهای جمعی، فقدان اعتماد به ساختارهای موجود و تجارب منفی در مشارکتهای قبلی اشاره کرد. نسل جدید معمولاً با ساختارهای سنتی، نظیر احزاب، تشکلهای صنفی و حتی گروههای مستقل کارگری، احساس بیارتباطی و عدم تأثیرگذاری میکند. نمونههایی از این مشارکتگریزی را میتوان در میان مزدبگیران شاغل در بخشهای مختلف از کارگران صنایع تا نومعلمان و اعضای کادر درمان دید.
این نسل که در دوران دیجیتال و فضای مجازی رشد کرده است، تمایل دارد تا به صورت انفرادی یا در گروههای کوچک و موقتی فعالیت کند، تا بتواند نظرات و اهداف خود را در فضایی کمهزینه و مستقل از سیستمهای قدیمی که شرایط سرکوب را راحتتر فراهم میکنند، دنبال کند. به این ترتیب، مشارکتگریزی به معنای فرار از مسئولیتهای اجتماعی نیست، بلکه نشانهای از تمایل به یافتن روشهای جدید و غیرسنتی برای تاثیرگذاری است.
این ویژگی میتواند چالشهای زیادی برای تشکلهای کارگری و صنفی ایجاد کند که اساساً بر فعالیتهای جمعی و سازماندهی در ساختارهای بوروکراتیک تکیه دارند. نسل جدید ممکن است از پیوستن به تشکلهای رسمی و تشکیلات سنتی اجتناب کند و به جای آن از شبکههای دیجیتال، پلتفرمهای آنلاین و گروههای خودجوش استفاده کند. این تغییر نگرش میتواند ضرورت بازسازی و نوآوری در تشکلهای کارگری و صنفی را به دنبال داشته باشد.
هویتیابی فردی: رقابت با هویتهای جمعی
هویتیابی یکی دیگر از دغدغههای عمده نسل جدید است. در دنیای امروز، هویت فردی به موضوعی کلیدی تبدیل شده است. جوانان بیشتر از هر زمان دیگری به دنبال درک و ساخت هویتهای فردی خود هستند. این روند برخلاف گذشته که هویتهای جمعی و گروهی، مانند هویتهای قومی، دینی یا اجتماعی، غالب بودند، بیشتر بر تنوع و فردگرایی تمرکز دارد. در این فضا، فرد بیشتر به دنبال این است که در کنار جمع بودن، هویت شخصی و ویژگیهای منحصر به فرد خود را حفظ کند.
در زمینه کارگری و صنفی، این دغدغه میتواند موجب شود که نسل جدید از پیوستن به تشکلها و اتحادیههای کارگری با ساختارهای مشخص اجتناب کند، چرا که این ساختارها معمولاً بر اصول و هویتهای جمعی متمرکز هستند. اعضای تشکلها ممکن است درگیر فرآیندهایی شوند که به نظرشان برخلاف فردگرایی و آزادیهای شخصی آنهاست.
با این حال، نسل جدید میتواند با ارائه هویتهای جدید و متفاوت از هویتهای جمعی سنتی، به تشکلهای کارگری و صنفی افزوده شود. این نسل بیشتر از هر زمان دیگری به دنبال ایجاد هویتهای پراگماتیک و انعطافپذیر است که از یک سو به نیازهای فردی پاسخ دهد و از سوی دیگر با تحولات اجتماعی و اقتصادی هماهنگ باشد.
برای آنکه پیوند میان نسلهای مختلف در جریانهای صنفی و کارگری تقویت شود، نسلهای قدیمیتر باید نقش خود را از “رهبران ثابت” به “تسهیلگران تجربهمحور” تغییر دهند. بهجای اصرار بر تکرار الگوهای پیشین، میتوانند میدان را برای گفتوگو و نوآوری باز کنند. انتقال تجربه در قالب گفتوگوهای برابر، روایتهای واقعی از موفقیتها و شکستها، و حمایت از ابتکارات جوانان – حتی اگر با الگوهای مرسوم فاصله داشته باشد – بخشی از این هنر است. نسلهای پیشین اگر بتوانند از تجربه خود نه برای کنترل بلکه برای توانمندسازی نسل جدید استفاده کنند، زمینه را برای ظهور هویتهای تازه فراهم خواهند کرد.
از سوی دیگر، نسل قدیمی میتواند با بازنگری در زبان و نمادهای مورد استفادهی جریانهای صنفی و کارگری، در جهت به روزرسانی آنها کمک کند. بسیاری از مفاهیم سنتی کنش صنفی نیازمند بازترجمه به زبانی هستند که برای نسل جدید قابل فهم، الهامبخش و کارآمد باشد. این بازترجمه نهتنها شکاف بین نسلها را کاهش میدهد، بلکه باعث میشود هویتهای نوظهور احساس تعلق و امنیت بیشتری در بسترهای موجود بیابند. در چنین شرایطی، تشکلها از ساختارهایی بسته و ایستا، به فضاهایی یادگیرنده و منعطف تبدیل میشوند که میتوانند هم به نیازهای امروز پاسخ دهند و هم آیندهای پایدارتر برای کارگران رقم بزنند.
بدبینی به ساختارهای سنتی: بحران اعتماد و ضرورت تغییرات ساختاری
یکی دیگر از مشکلات و دغدغههای اصلی نسل جدید، بدبینی به ساختارهای سنتی است. در دنیای امروز، بسیاری از جوانان به دلیل تجارب منفی از ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موجود، به این ساختارها بیاعتماد هستند. این بیاعتمادی بهویژه در ایران که به دلیل محدودیتهای سیاسی و اقتصادی و سرکوب فعالیتهای مستقل، تشکلها و ساختارهای قدیمی دچار بحرانهای مختلف شدهاند، شدت یافته است. نسل جدید ممکن است به دلایل مختلف از جمله فساد، ناکارآمدی و عدم شفافیت در این ساختارها احساس نارضایتی کند.
در این شرایط، تشکلهای کارگری و صنفی که از ساختارهای سنتی و بهطور عمده دولتی پیروی میکنند، با چالشهای جدی در جذب نسل جدید مواجه هستند. این نسل بهدنبال ساختارهای دموکراتیک، شفاف و پاسخگو است و از آنجا که در فضای دیجیتال و با استفاده از فناوریهای نوین رشد کردهاند، بیشتر تمایل دارند که به پلتفرمهای غیررسمی، شبکههای آنلاین و گروههای خودجوش پیوسته و در آنها نقشآفرینی کنند. در این فضای نوین، آنها میتوانند ایدهها و نظرات خود را به راحتی بیان کرده و به سرعت در دنیای مجازی حرکت کنند.
برای حل این معضل، تشکلهای کارگری و صنفی نیاز دارند که در ساختارهای خود تغییراتی ایجاد کنند و به سمت ساختارهای منعطفتر و پاسخگوتر حرکت کنند. این تغییرات میتواند شامل استفاده از فناوریهای نوین برای برقراری ارتباطات بهتر، افزایش شفافیت و تقویت دموکراسی داخلی و گسترش فعالیتها به سمت پلتفرمهای آنلاین و شبکههای اجتماعی باشد.
اگر نسل قدیمی کنشگران نتواند خود را با تحولات نسلی و اجتماعی هماهنگ کند و نسل جدید را در فرآیندهای تصمیمگیری و کنشگری مشارکت دهد، شکاف میان نسلها عمیقتر خواهد شد. این شکاف نهتنها به تضعیف بدنهی تشکلهای کارگری منجر میشود، بلکه مشروعیت و کارآمدی آنها را نیز زیر سؤال میبرد. در چنین شرایطی، تشکلها از درون فرسوده میشوند، سرمایه اجتماعی خود را از دست میدهند و به نهادهایی بیتأثیر و غیرجذاب برای نیروی کار جوان بدل میشوند. عدم جذب نسل جدید، به معنای از دست دادن نیروی تازهنفس، خلاق و متصل به ابزارها و زبان روز است؛ عاملی که در درازمدت بقای جریانهای صنفی را تهدید خواهد کرد.
از سوی دیگر، اگر تشکلهای سنتی نتوانند این نسل را به رسمیت بشناسند و با تحولات فکری و ابزاری آنها همراه نشوند، احتمال پیدایش اشکال بیهویت، پراکنده و بعضاً بیثبات از کنشگری که موضعگیریها و اقداماتش الزاما نسبتی با تحولات و مطالبات واقعی بدنه کارگری و صنفی ندارد، افزایش مییابد. این جریانهای غیرنهادی ممکن است در کوتاهمدت شور و هیجان ایجاد کنند، اما بدون پشتیبانی ساختاری و تجربه تاریخی، در برابر فشارهای سیاسی و اقتصادی شکننده خواهند بود. بهعبارت دیگر، بیتوجهی به نسل جدید نهتنها آیندهای برای تشکلهای موجود باقی نمیگذارد، بلکه کل فضای کنشگری صنفی را در معرض بیثباتی و انزوا قرار میدهد. بنابراین، گفتوگو میان نسلها، پذیرش تغییر و بازطراحی نهادهای صنفی یک ضرورت تاریخی است، نه صرفاً یک انتخاب تاکتیکی.