(بخش اول)
تارنمای داوطلب: مقصود از رادیکالیزهشدن تشکلها، روندی است که در آن تشکلهای اجتماعی، بهویژه تشکلهای کارگری و صنفی، از شکلگیری خواستهها و مطالبات صنفی به سمت خواستههای رادیکال و انقلابی حرکت میکنند. وضعیتی که به ویژه از اواسط دهه ۹۰ شمسی و همزمان با افزایش بحرانهای اقتصادی، تحمیل فقر بیشتر بر طبقات پایین و متوسط، تعدد جنبشهای اجتماعی(۹۶، ۹۸ و جنبش مهسا) و افزایش سرکوبها دیده شد و به ویژه در میان تشکلهای صنفی چون تشکلهای صنفی معلمان رشد بیشتری پیدا کرد. پدیدهای که اکنون به تضعیف ساختار تشکلها، از دست دادن اعتبار اجتماعی و حتی سرکوبهای شدیدتر توسط حکومت منجر شده است.
در فرآیند رادیکالیزهشدن، خواستههای اولیه و مشروع تشکلها که بهطور معمول در جهت بهبود شرایط کاری و اجتماعی است، بهصورت ناگهانی یا تدریجی به سمت تغییرات بنیادین در سیستمهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی سوق پیدا میکند. این تغییرات ممکن است بهصورت تحمیل اعتراضات شدید، اعتصابات گسترده یا حتی تلاش برای تغییر ساختارهای سیاسی کشور باشد که البته متاثر از تحریکها و فشارهای بیرونی رخ میدهد. در پارهای موارد، رادیکالیزم در فعالیتهایی با پس زمینه صنفی تا جایی پیش میرود که در پی اعمال محدودیتها و فشارهای گسترده حکومتی، مرکز ثقل فعالیتهای تشکیلاتی به خارج از مرزها منتقل میشود و کنشگران صنفی، تبدیل به کنشگران اپوزیسیونی میشوند. در بیشتر موارد و بهویژه در فعالیتهای کارگری و صنفی، انتقال مرکز ثقل تصمیمگیری و سازماندهی به خارج کشور، به معنای خودکشی سیاسی، اجتماعی و راهبردی برای تشکلها است. استقلال، پاسخگویی به اعضا، مشروعیت ، مقبولیت و اعتماد و درک زمینهای از واقعیتهای محلی، ستونهای بقاء و اثربخشی یک تشکل هستند. از بین رفتن این ستونها یعنی فروپاشی.
در چنین شرایطی، پرهیز از رادیکالیزهشدن تشکلها بهویژه در جامعه ایرانی میتواند به دلایل مختلفی ضروری باشد:
۱. پیشینه سرکوبها: تاریخ ایران نشان داده که هرگونه حرکت رادیکال در بین تشکلهای کارگری یا صنفی بهطور معمول با برخورد شدید مواجه شده است. در دورانهای مختلف، از جمله بعد از انقلاب، اعتراضات کارگری و صنفی که رنگ و بوی رادیکال داشتهاند، بهسرعت سرکوب شدهاند.
۲. عدم تحمل انتقاد شدید: تشکلهای کارگری و صنفی که دست به فعالیتهای رادیکال میزنند، غالباً از حمایتهای لازم و آزادی عمل برای فعالیتهای خود برخوردار نخواهند بود. حتی مطالبات اصلاحی نیز تحتفشار قرار میگیرند، چه برسد به مطالبات رادیکال و انقلابی که ممکن است تهدیدی برای ساختار حاکمیتی تلقی شوند.
۳. حفظ اعتبار و مشروعیت اجتماعی تشکلها: یکی از مهمترین دلایل پرهیز از رادیکالیزهشدن تشکلها، حفظ اعتبار و مشروعیت اجتماعی آنها است. تشکلهای کارگری و صنفی در صورتی که به سمت مطالبات رادیکال حرکت کنند، ممکن است از نظر عمومی بهعنوان گروههایی افراطی یا مخالف با مصالح عمومی شناخته شوند. این موضوع میتواند بر مشروعیت آنها تأثیر منفی بگذارد و در نتیجه، حمایت اجتماعی از فعالیتهای آنها کاهش یابد.
۴. محدودیتهای اجتماعی: بسیاری از اعضای تشکلها ممکن است خواستههای معتدلتری داشته باشند و تمایلی به رادیکالیزه کردن فعالیتهای تشکلی خود نداشته باشند. به همین دلیل، حرکتهای رادیکال میتوانند به انشقاق در داخل تشکلها منجر شوند و انسجام و همبستگی میان اعضای تشکل را تضعیف کنند.
۵. کاهش حمایت عمومی: حرکت به سمت رادیکالیزم میتواند به کاهش حمایت عمومی از تشکلها و مطالبات آنها منجر شود. جامعه ممکن است بهویژه در شرایط حساس سیاسی و اقتصادی، تشکلهایی را که بیش از حد رادیکال میشوند، غیرقابل اعتماد و خطرناک قلمداد کند و از آنها فاصله بگیرد.
استراتژیهای عملیاتی و گفتمانی پرهیز از رادیکالیزهشدن
برای پرهیز از رادیکالیزهشدن تشکلها، باید از استراتژیها و گفتمانهایی استفاده شود که تأکید بر اصلاحات تدریجی و گفتمانهای مصالحهجویانه داشته باشند. در همین راستا، تشکلها میتوانند خواستههای خود را در چارچوب اصلاحات تدریجی و منطقی مطرح کنند، نه اینکه بهطور یکباره به سمت تغییرات رادیکال و انقلابی حرکت کنند. این نوع گفتمانها بهراحتی میتوانند حمایت بخشهای مختلف جامعه و همچنین برخی نهادهای دولتی را جلب کنند. تشکلها باید تلاش کنند تا از طریق گفتوگو با نهادهای دولتی و سایر گروههای اجتماعی، مطالبات خود را بهطور مسالمتآمیز و سازنده مطرح کنند. این رویکرد میتواند به ایجاد فضای امنتری برای فعالیتهای تشکلی و جلوگیری از برخوردهای تند کمک کند. ضمن اینکه تشکلها باید بتوانند تا حد امکان از کانالهای قانونی برای پیگیری مطالبات خود استفاده کنند و تلاش کنند تا در چارچوب قوانین موجود به خواستههایشان دست یابند. این امر میتواند به تقویت مشروعیت تشکلها در نزد افکار عمومی و کاهش خطرهای ناشی از برخورد با سرکوبهای امنیتی کمک کند.
دوگانهی افراط و انفعال در تشکلهای کارگری
در تحلیل وضعیت کنونی تشکلهای کارگری در ایران، یکی دیگر از آسیبهای مهمی که تشکلها با آن روبهرو هستند، دوگانهای است که بهطور همزمان در آن دچار افراط و انفعال میشوند. این دوگانه، به معنای مواجهه همزمان با تحرکات افراطی و بیتحرکی و عدم اقدام مؤثر در زمینههای کلیدی است. تشکلهای صنفی و کارگری در ایران به دلیل ویژگیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خاص کشور، همواره در یک وضعیت بحرانی قرار دارند که در آن هم افراط و هم انفعال میتواند بهطور همزمان آسیبزا باشد.
افراط در تشکلهای کارگری: خطرات و تبعات
افراط به معنای اتخاذ رویکردهایی رادیکال و انقلابی در عرصه مطالبات و اعتراضات کارگری است. در این رویکرد، مطالبات کارگری میتواند از شکلهای اصلاحی و تدریجی به سمت اعتراضات شدید و انقلابی حرکت کند. در حالی که در برخی از شرایط، حرکتهای رادیکال ممکن است برای پیشبرد مطالبات کارگران ضروری باشد، افراط در این زمینه میتواند به بحرانهای جدی منجر شود. یکی از خطرات عمدهای که از افراط در تشکلهای کارگری در ایران به وجود میآید، سرکوبهای شدید دولتی است. تاریخ سیاسی ایران نشان داده که هرگاه اعتراضات کارگری رنگ و بوی رادیکال به خود گرفته است، بهسرعت با برخوردهای امنیتی و سرکوبهای گسترده مواجه شدهاند. این سرکوبها میتوانند منجر به دستگیری، آزار و اذیت فعالان کارگری، و حتی تعطیلی موقت یا دائمی تشکلها شوند. همچنین مطالبات رادیکال ممکن است به بیاعتمادی عمومی نسبت به تشکلها منجر شود. اعضای تشکلها و حتی سایر اقشار اجتماعی ممکن است خواستههای رادیکال را غیرواقعی و مضر برای منافع ملی و اجتماعی تلقی کنند، و در نتیجه، از تشکلها فاصله بگیرند. این بیاعتمادی میتواند به تضعیف قدرت و مشروعیت تشکلهای کارگری منجر شود. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که حرکتهای افراطی ممکن است موجب شکافهای داخلی در تشکلهای کارگری شوند. اعضای مختلف ممکن است در خصوص رویکردهای رادیکال اختلاف نظر پیدا کنند و این مسئله میتواند به تضعیف انسجام درونسازمانی و از دست دادن اهداف مشترک منتهی شود.
انفعال در تشکلهای کارگری: مشکلات و تبعات
در مقابل، انفعال در تشکلهای کارگری به معنای عدم اقدام مؤثر و فقدان تحرک در پیگیری مطالبات کارگران است. این وضعیت معمولاً به دلایل مختلف از جمله ترس از سرکوب، عدم اعتماد به توانمندی تشکلها یا نبود برنامهریزی مناسب ایجاد میشود و یکی از تبعات عمده انفعال، عدم پیگیری مؤثر مطالبات کارگری است. در صورتی که تشکلها از حرکتهای اعتراضی و مطالبهگری خود دست بکشند یا تنها به فعالیتهای نمادین بسنده کنند، مطالبات کارگران هرگز به نتایج ملموس و قابلقبول نخواهد رسید. این وضعیت باعث نارضایتی عمومی و کاهش اعتماد به تشکلها میشود. از دست دادن نقش نمایندگی یکی دیگر از تبعات انفعال است. تشکلهای کارگری که دچار انفعال میشوند، ممکن است نقش نمایندگی کارگران را از دست بدهند. در صورتی که این تشکلها نتوانند بهطور مؤثر و فعال در پیگیری حقوق کارگران نقشآفرینی کنند، دیگران بهویژه در سطح مقامات دولتی ممکن است خود را تنها نمایندگان واقعی طبقه کارگر بدانند و بر تصمیمات مربوط به حقوق کارگران تاثیر بگذارند. انفعال در تشکلهای کارگری همچنین میتواند به تقویت روند دولتیسازی تشکلها و تحتفشار قرار گرفتن بیشتر اعضای تشکلها از سوی نهادهای دولتی منجر شود. هنگامی که تشکلهای کارگری به دلیل عدم تحرک و بیتفاوتی از پیگیری مطالبات خود بازمیمانند، دولت میتواند به راحتی به مدیریت و نظارت بر این تشکلها پرداخته و آنها را از وظایف اصلی خود دور کند.
حکومتها در چنین شرایطی به طور همزمان پروژه بیاعتبار کردن و کماثر کردن نهادهای صنفی را نیز پیش میبرند. یکی از ابتداییترین و متداولترین استراتژیها، سرکوب مستقیم است. حکومتها معمولاً برای تخریب تشکلها و کاهش تاثیرگذاری آنها، از طریق تهدید، بازداشت اعضای فعال، یا حتی بازداشتهای طولانیمدت اقدام میکنند. در برخی موارد، خشونت پلیس و نیروهای امنیتی علیه معترضان و اعضای تشکلهای صنفی برای ترساندن دیگر اعضا و بیاثر کردن اعتراضات صنفی صورت میگیرد. همچنین، حکومتها میتوانند از آزارهای قضائی مانند پروندهسازی برای فعالان صنفی و به حاشیه راندن آنها بهره ببرند.
خنثیسازی عملکرد نهادهای صنفی از درون از دیگر اقدامات حکومتها برای بیاثر کردن فعالیت آنهاست. یکی از روشها برای این کار، تطمیع رهبران تشکلها یا اعضای کلیدی از طریق ارائه امتیازات اقتصادی و یا منافع شغلی است. این نوع همراستایی میتواند به تدریج باعث انزوای تشکلهای واقعی و کاهش اعتبار آنها در میان اعضای خود شود. در این حالت، تشکلها به طور غیرمستقیم به ابزاری برای تحکیم قدرت حکومتی تبدیل میشوند.
در عین حال، دولتها ممکن است برای تخریب اعتبار و کاهش مشروعیت نهادهای صنفی از رسانهها و فضای عمومی استفاده کنند. این استراتژی میتواند شامل پخش اخبار نادرست، اتهامزنیهای نادرست، یا برچسب زدن به تشکلها به عنوان گروههای ضدنظام یا واسطههای خارجی باشد. در این راستا، ممکن است رهبران تشکلهای صنفی به تجزیهطلبی، بیثباتسازی کشور یا وابستگی به بیگانگان متهم شوند. این اقدامات معمولاً به هدف انزوای اجتماعی و کاهش حمایت عمومی از تشکلها انجام میشود.
دولتها همچنین ممکن است با ایجاد اختلالات داخلی در تشکلها، از پراکنده کردن نیروها، اعمال فشار گسترده برای خروج آنها از منطقه یا کشور و ضعیف کردن انسجام داخلی آنها بهره ببرند. این اختلالات میتواند شامل جلب حمایتهای مالی و لجستیکی از برخی از اعضای داخلی، تقسیم و تفرقهافکنی در میان اعضای کلیدی، یا اختلال در ارتباطات بینالمللی و داخلی تشکلها باشد. همچنین، محدودیتهایی در زمینه دسترسی به منابع مالی و حمایتهای بینالمللی میتواند فعالیتهای تشکلها را با مشکل روبهرو کند.
برای بیاعتبار کردن و تضعیف نهادهای صنفی، دولتها ممکن است از برچسبزنیهای امنیتی نیز استفاده کنند. در این حالت، فعالیتهای صنفی و اعتراضی به عنوان حرکات تندرو، ضدانقلابی، یا تهدیدی برای امنیت ملی معرفی میشود که در سالهای اخیر به خصوص در ارتباط با تشکلهای صنفی معلمان این برچسبزنیها رخ داده است. این اقدام میتواند تشکلها را به خطر بیاندازد و حمایت عمومی از آنها را کاهش دهد.
مشکلات دوگانه افراط و انفعال در فعالیت تشکیلاتی
در تشکلهای کارگری ایران، دوگانه افراط و انفعال بهطور همزمان در برخی موارد وجود دارد. این دو وضعیت در واقع بهطور متفاوت و در زمانهای مختلف در تشکلها بروز پیدا میکنند، و هر دو بهطور مجزا و یا ترکیبی میتوانند آسیبهای جدی وارد کنند. گاهی اوقات تشکلها پس از مواجهه با سرکوبهای شدید دولتی، به جای بازنگری و اتخاذ روشهای جدید، به سمت انفعال میروند. این حرکت از افراط به انفعال، معمولاً بهدلیل ترس از سرکوب مجدد و ناتوانی در مقابله با فشارهای دولتی اتفاق میافتد. این تغییر رویکرد نهتنها موجب تضعیف تشکلها میشود، بلکه باعث کاهش انگیزه برای ادامه مبارزات کارگری خواهد شد. در برخی دیگر از مواقع، انفعال و عدم تحرک در پیگیری مطالبات، میتواند به واکنشهایی افراطی منجر شود. این واکنشها در برخی مواقع، بهویژه در میان اقلیتی از اعضای تشکلها، بهطور ناگهانی و بهدلیل فشارهای اقتصادی و اجتماعی شدید، به شکلی رادیکال بروز پیدا میکند. این نوع واکنشها ممکن است نهتنها موفقیتآمیز نباشند، بلکه تشکلها را در مسیر سرکوب و بحران قرار دهند.
راهکارهای ممکن برای مقابله با دوگانه افراط و انفعال
برای جلوگیری از آسیبهای ناشی از دوگانه افراط و انفعال، تشکلهای کارگری در ایران نیاز به تعادل میان رویکردهای صنفی و انقلابی دارند. در این روش، تشکلها باید رویکردهای رادیکال و افراطی را تنها در مواقع بحرانی و ضرورتهای خاص بهکار بگیرند و در شرایط معمول، مطالبات خود را بهطور معقول و اصلاحی پیگیری کنند. ایجاد یک انسجام درونی قوی میتواند از بروز تفرقه و پراکندگی جلوگیری کند و کمک کند تا اعضای تشکلها در مواجهه با چالشهای مختلف، همراستا با یکدیگر عمل کنند. در عین حال، تشکلها باید تا حد امکان در پیگیری مطالبات خود از روشهای قانونی، مسالمتآمیز و سازنده استفاده کنند تا در عین حال که از حقوق کارگران دفاع میکنند، از برخوردهای شدید و سرکوبگرانه جلوگیری کنند. در این مسیر، تشکلها باید رهبری آگاه و تحصیلکردهای داشته باشند که قادر به مدیریت شرایط بحرانی و انتخاب استراتژیهای مناسب باشد. آموزشهای لازم در خصوص حقوق کارگران، قوانین کار و راهکارهای قانونی میتواند تشکلها را از افراط و انفعال نجات دهد.