تنها یک هفته پس از تعطیلات نوروز، ۱۰ کارگر معدن در پی حوادث کار ناشی از فقدان ایمنی جان خود را از دست دادهاند.
تارنمای داوطلب: به فاصله یک هفته پس از پایان تعطیلات نوروز ۱۴۰۴، یک کارگر در معدن باریت مهاباد، ۷ کارگر در معدن جواهر زغال مهماندویه دامغان، یک کارگر در معدن فلورین بجستان و یک کارگر در معدن زغالسنگ پروده طبس جان خود را در پی حوادث ناشی از کار از دست دادهاند. فجایعی که شش ماه پس از کشته شدن دست کم ۵۳ کارگر معدنجوی طبس، همچنان در حال تکرار شدن است و با وجود برخی وعدههای داده شده از سوی مسئولین برای پیشگیری از وقوع آنها، تغییری در کمیت و کیفیت آنها ایجاد نشده است.
عصر روز هجدهم فروردین، هفت کارگر در مهماندویه دامغان به دلیل نشست گاز در تونلهای معدنی که ظاهراً غیرفعال بوده جان خود را از دست میدهند. خبری که نه آنقدر زیاد اما به دلیل تعداد کشتهشدگان، تقریبا پر سروصداتر از سایر اخبار مربوط به مرگ کارگران معادن در یک هفته گذشته بود. فرماندار دامغان به رسانهها گفته است: «این تونل چند ماهی بوده که غیرفعال بوده و معدنکاران بدون درنظر گرفتن شرایط ایمنی برای راهاندازی و بازگشایی این تونل به محل حادثه رفتند که به دلیل فقدان اکسیژن لازم فوت شدند.» روایت کارگران اما متفاوت است و برخی از آنها به خبرگزاری ایلنا گفتهاند که این معدن تحت مسئولیت یکی از پیمانکاران بخش خصوصی در حال شروع به کار بوده است. به گفته یکی از این کارگران « این حادثه هنگامی رخ داده است که دو نفر از کارگران که برای انجام کار به انتهای اکلن حدودا ۵۰ متری (تونل خیلی شیب دار) رفته بودند، به دلیل استشمام گاز متان دچار گازگرفتگی میشوند. سه همکار دیگر که خارج از تونل بودند با مشاهده تاخیر همکاران خود سریعا برای نجات آنها اقدام کرده و وارد تونل میشوند که متاسفانه آنها نیز بر اثر استنشاق گاز بیهوش میشوند. سپس پیمانکار و یکی از نزدیکان او که کارگر معدن بوده، برای نجات این کارگران وارد تونل میشوند.
طبق اظهارات یکی دیگر از کارگران، بعد از وقوع حادثه سریعا به امدادگران و نیروهای امداد و نجات شرکت البرز شرقی اطلاعرسانی شد و آنان سریعا خود را به محل حادثه رساندند اما متاسفانه هر هفت نفر قبل از رسیدن امداد گران جان خود را از دست داده بودند. این کارگر با بیان اینکه احمد شکاری و سعید حسنی اهل کلاته دامغان و مهدی گیلکی و هانی گیلکی اهل فارسیان آزاد شهر کارگران جان باخته ایرانیاند و طلا حسین ابراهیمی با ۲۰ سال سن، مجتبی اکبری و علی ابراهیمی با حدودا ۲۵سال سن از اتباع افغانستانی بودند که ظاهرا فاقد مجوز قانونی کار بودهاند؛ گفته است: جدا از کمبود تجهیزات معدنی، برای انتقال مصدومان حوادث احتمالی از داخل معادن زغال سنگ به خارج از تونل، امکانات خاصی نداریم اما در این مورد هیچ گونه امکانات ابتدایی برای نجات کارگران وجود نداشته است.»
روایتهایی که البته به تکرار از سوی دیگر کارگران شاغل در معادن به ویژه معادن زغالسنگ نقل شده و انگار واقعا گوش شنوایی ندارد. معادنی که گفته میشود تعطیل شدهاند یا غیرفعالند، بدون صدور مجوز فعالیت شروع به کار میکنند و کارگرانی که بیخبر از فقدان ایمنی به اعماق زمین میزنند و در نبود تجهیزات لازم به کام مرگ کشیده میشوند.
با وجود اینکه همین چند ماه پیش وزارت کار به ریاست احمد میدری تلاش کرد با پیگیری رسانهای حادثه معدن طبس، رسیدگی به خانوادههای جان باختگان، انجام تحقیقات و گزارشدهی در خصوص چالشهای فراروی فعالیت معادن، اطلاعرسانی در خصوص توقف فعالیت معادن ناایمن و حتی پیشنهاد افزایش حقوق کارگران معادن تا حدی به زعم خود بحران به وجود آمده را مدیریت کند اما فقدان وجود زیرساختهای لازم از جمله مهمترین آنها یعنی نبود تشکلهای کارگری مستقل و مطالبهگر باعث شده تا بحران ایمنی در معادن ایران با شدت و عمق بیشتر ادامه یابد.
تجربه نشان داده که دولت و مسئولین دولتی نیز تنها در زمان وقوع بحران حاضر شده و از تمام توان و ظرفیت خود برای کنترل اعتراضات کارگری در پی وقوع حوادث و مدیریت بحران استفاده میکنند و فقدان تشکلها و اتحادیههای کارگری میتواند نقش بسیار زیادی در حل نشدن بحران ایمنی معادن و از دست دادن جان کارگران داشته باشد. تشکلهای کارگری به عنوان نمایندگان کارگران، میتوانند صدای آنها را در برابر کارفرمایان و دولتها بلند کنند و بر مسائل ایمنی و حقوق کارگران تأکید کنند. در نبود این تشکلها، کارگران به تنهایی ممکن است نتوانند مشکلات ایمنی را در معادن مطرح کنند یا از حقوق خود دفاع کنند.
تشکلهای کارگری میتوانند بهطور مداوم بر مسائل ایمنی در معادن نظارت کنند و از مقامات مسئول بخواهند که اقدامات لازم برای حفظ ایمنی انجام دهند. بدون تشکلهای کارگری، کارگران قدرت چانهزنی کمی در برابر کارفرمایان دارند. این موضوع میتواند باعث شود که کارفرمایان برای کاهش هزینهها و افزایش بهرهوری، ایمنی را نادیده بگیرند. تشکلها میتوانند برنامههای آموزشی برای ارتقاء فرهنگ ایمنی در میان کارگران راهاندازی کنند. نبود این تشکلها ممکن است باعث شود که کارگران از خطرات بالقوه بیخبر باشند یا آموزشهای کافی برای مقابله با شرایط خطرناک نداشته باشند. در عین حال، تشکلهای کارگری معمولاً به عنوان حامیان حقوقی کارگران عمل میکنند و در صورت وقوع حوادث، میتوانند از کارگران در برابر کارفرمایان دفاع کنند. بدون این حمایتها، کارگران ممکن است در برابر مشکلات حقوقی آسیبپذیرتر شوند. در نتیجه، فقدان تشکلها و اتحادیههای کارگری در معادن به طور مستقیم بر ایمنی و سلامت کارگران تأثیر میگذارد و میتواند منجر به از دست رفتن جان آنان شود. شاید امروز نه فقط کار رسانهای و تبلیغات رسانهای دولتی که تمرکز فعالان کارگری بر ایجاد و احیای تشکلهای کارگری مستقل بتواند به مثابه کشتی نجات کارگران معادن ایران از «مرگ» در پی فقدان ایمنی عمل کند و تا حدی از بار فاجعهبار فقدانهایی که به خانوارهای کارگری تحمیل میشود، بکاهد.