تارنمای داوطلب؛ با وجود آنکه بسیاری از نظریهپردازان، قدرتیابی جامعه مدنی را یکی از پیشزمینههای ایجاد یک جامعه دموکراتیک و مبتنی بر حقوق شهروندی میدانند؛ اما به شیوه کنشگری جامعه مدنی در بسترهای رژیمهای اقتدارگرا، چندان توجهی نشده است و در قیاس با ادبیات کلاسیک جامعه مدنی، این کنشگری بدنه ضعیفی دارد. محدودیتها و چالشها در این جوامع، چه در سطح نهادها و تشکلهای صنفی و مدنی و چه در سطح کنشگری شهروندی، درگیر روابط بسیار پیچیدهای است. به نحوی که رابطه دولت با جامعه، ماهیت اقتصادسیاسی رژیمها، روابط نهادهای میانی با رژیمهای سیاسی، الگوها و امکانات بسیج عمومی، میزان سرکوب، شدت سرکوب و مدلهای سرکوب -همگی- در ظهور و تداوم و تغییرهای کنشگری دخیلاند.
در ادامه بررسی نقشهای کنشگری آگاهانه در مقاله آموزشی پیش رو، به لزوم به عهده گرفتن دو نقش مهم دیگر برای کنشگرانی خواهیم پرداخت که در شرایط محیطی پرمخاطره به فعالیت مشغولند. منظور از شرایط پرمخاطره، وجود عوامل و شرایط محیطی است که کنشگری را با خطرپذیری مواجه میکند. سرکوب، تهدید و در مجموع سلطه نگرش امنیتی از سوی حاکمیت بر فضای فعالیت صنفی و مدنی از جمله شرایطی است که کنشگری را در وضعیت مخاطرهآمیز قرار میدهد.
اگرچه هر چهار نقش شهروند مسئول و متعهد، عصیانگری، کارگزار تغییر و مصلح اجتماعی بودن از جمله مهمترین نقشهایی است که هر کنشگر هوشمندی باید در مقاطع زمانی مختلف از یک جریان صنفی و مدنی آنها را ایفا کند اما ویژگیهای یادشده و تواناییهای معمول در ایفای نقش کنشگری وقتی به جوامع مواجه با سرکوب یا محیط پرمخاطره برای کنشگری میرسد، به ضرورت کنار نقشهای ضروری دیگری قرار میگیرد. از جمله این نقشها که لازمه فعالیت هوشمندانه کنشگران صنفی و مدنی است، «تحلیلگری » و دیگری نقش «رهبری و اجماعسازی » است.
چرا این دو نقش برای کنشگران در محیطهای پرمخاطره اهمیت بیشتری پیدا میکنند؟
افزایش فشارها گاه از سمت حکومت و گاه از سمت دیگر کنشگران و اعضاء؛ در بسیاری از مواقع باعث فروپاشیدن گروه یا توقف فعالیتهای یک جریان صنفی و مدنی میشود. به عبارت دیگر، در محیطهای مواجه با سرکوب، اختلافهای درونی از یک سو و فشار محیطی از سوی دیگر، معمولاً سازماندهی گروهها و کنشگری را با چالشهای پیشبینینشدهای مواجه میکند. در چنین شرایطی ممکن است افراد تصمیم بگیرند تا هرگونه فعالیت کنشگرانهای را متوقف کنند، از گروه جدا شوند، گروههای جدید تشکیل دهند یا فعالیتهای جدید را به صورت گسترده به اطلاع عموم ذینفعان نرسانند. این وضعیت به پراکندگی افراد میانجامد و گاه به کنارگذاشتن همیشگی فعالیتهای کنشگرانه برای برخی از اعضای گروه منجر خواهد شد.
باید توجه داشت که بخش مهمی از این تلاطمها و فروپاشیهای ناگهانی؛ به دلیل نداشتن آمادگی لازم برای رویارویی با این وضعیتهاست. کنشگر همواره نمیتواند منتظر اعلام تصمیم دیگری یا مسئول مافوق خود در گروه یا سازمان مدنیاش باشد. ایفای نقش تحلیلگری -که در بخش بررسی مشخصههای تحلیلگری به آن میپردازیم- به کنشگران صنفی و مدنی این امکان را میدهد که به کمک ارزیابی و تحلیل موقعیت و با اتخاذ تصمیم درست، گروه را حفظ کنند. مجهزبودن به تحلیل و داشتن چشماندازی برای انتخاب از میان گزینههای مرتبط، نقشی است که میتواند به بقای بیشتر کنشگری و البته حفظ گروه بینجامد.
به همین ترتیب، دربارۀ نقش رهبری و اجماعسازی هم ضرورت مهمی برابر کنشگرانی که در شرایط پرمخاطره فعالیت میکنند، وجود دارد. افراد برای رویاروی با شرایط جدید، فشارهای محیطی یا تصمیمهای سخت؛ باید سطحی از هماهنگی با یکدیگر را همراه با ارتباطی معقول، سازنده و همدلانه حفظ کنند. این نقش از درون ویژگیهای کنشگرانی بیرون میآید که به مهارتهای رهبری و اجماعسازی میان ایدههای بهشدت متضاد و گاه غیرممکن مجهز باشند. نقش رهبری در عین پیگیری هدفهای اولیه کنشگری، خود را از شرایط سخت عبور میدهد، گزینههای بدیل را فعال میکند و آینده را نیز در افقی منطقی برای آنچه ممکن و مطلوب است، هدفگذاری میکند.
ایفای این دو نقش در کنار ۴ نقشی که پیش از این به آنها اشاره شد برای همه کنشگران و فعالان صنفی و مدنی که در شرایط پرمخاطره فعالیت میکنند؛ از جمله کارگران، معلمان، پرستاران، خبرنگاران و روزنامهنگاران و به طور کلی تمام گروههایی که به نحوی با جامعه بزرگی از ذینفعان درگیر هستند، لازم و ضروری است. همچنین کنشگران ایفاکننده این نقشها، مشخصهها و کارویژههایی دارند که در ادامه این مقاله با ذکر مثال به تشریح آنها خواهیم پرداخت.
نقش تحلیلگری در کنشهای صنفی و مدنی
درک درست و ارزیابی دقیق موقعیتی که یک جریان صنفی یا مدنی در آن قرار دارد، مهمترین کارویژه یک کنشگرِ تحلیلگر است. با ذکر یک مثال از روند کنشگری صنفی معلمان و تهدیدهای پیرامون آن _که این روزها تقریبا به یکی از مهمترین کنشهای صنفی در ایران تبدیل شده_ به این موضوع میپردازیم.
چنانکه اخبار و گزارشها نشان میدهد؛ برگزاری تجمعات صنفی سراسری، از جمله استراتژیهای شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان برای پیگیری مطالبات معلمان بوده است. گرچه اتخاذ این استراتژی از جمله الویتهای این جریان صنفی برای پیگیری مطالبات و وادارکردن حاکمیت به پاسخگویی است که در صورت بسیج و سازماندهی درصد قابل توجهی از معلمان نیز احتمال موفقیت آن زیاد است؛ اما این احتمال نیز وجود دارد که اگر پس از چندین بار برگزاری تجمع صنفی، معلمان شرکتکننده در تجمعات به دستاورد مطلوبی نرسند؛ احساس ناامیدی بر بخش بزرگی از بدنه معلمان غلبه خواهد کرد. در نتیجه این ناامیدی؛ تشکلهای صنفی اعتماد و همراهی بخش بزرگی از بدنه را به عنوان دو سرمایه ارزشمند به تدریج دست خواهند داد و نیروهای امنیتی نیز زمینه برخورد با اعتراضاتی که پشتوانه کافی را ندارد، بیش از پیش به دست خواهند آورد.
در چنین شرایطی، کنشگران هوشمند که از سختی ناشی از ایجاد محدودیتهای گاه و بیگاه از سوی حاکمیت برای کنش صنفی مسالمتآمیز عبور کردهاند و توانستهاند بخشی از بدنه را با جریان مطالبهگری همراه کنند؛ تلاش میکنند که با درک و تحلیل درست موقعیت، از استراتژیهای جایگزین برای حفظ گروه و تداوم حرکت صنفی استفاده کنند.
در واقع وظیفه تحلیلگری یک کنشگر صنفی در محیط پرمخاطره ایجاب میکند که از پیش برای حفظ گروه، ساختن مدل جدید پیوند برای حفظ سطحی از همکاری گروهی و حتی مدیریت تماس با سایر ذینفعان آماده باشد. برای کسب این آمادگی؛ کنشگر صنفی به دو ویژگی نیاز دارد:
۱- تحلیل بهنسبت دقیقی از شرایط و موقعیت داشتهباشد
۲- بتواند گروه را بار دیگر دورهم گردآورد و وظیفه اجماعسازی خود را در شرایط سخت پراکندگی ناشی از فشار دوباره ایفا کند.
از طرفی، برای اینکه یک کنشگر، تحلیلگر خوبی باشد و ارزیابی قابل قبولی از شرایط داشته باشد، باید از پنج مرحله عبور کند:
• جستوجوگر و پژوهنده باشد، از احوال اجتماعی و سیاسی، تحولهای فکری و بستر مطالبات خودش باخبر باشد.
• اطلاعات را دستهبندی کند و سطوح اطلاعات را از هم تفکیک کند؛
• به ابزارها و تکنیکهای تفکر انتقادی مجهز باشد، برای هر مسئلهای موافقان و مخالفانش را بهخوبی بشناسد، دیدگاه مستقل و مستدل خود را داشتهباشد و آن را به راهحلی مرتبط کند؛
• نسبت به شرایط حال حاضر راهحل داشتهباشد و با توجه به ظرفیتها و منابع موجود، پیشبینی نسبتا واقعبینانهای نسبت به آینده جریان صنفی و مدنی داشته باشد. در عین حال یک کنشگر اهل تحلیل باید، راهحلهای خود را به طور دائم بهروز کند؛
• با دیگران ارتباط بگیرد، تحلیل آنان را بشنود و نظر خودش را با بقیه در میان بگذارد. هر کنشگری لازم است که با سایر ذینفعان و اعضای گروه همراهی و همکاری داشته باشد.
در عین حال یک کنشگر صنفی و مدنی برای ایفای نقش تحلیلگری باید پیشینه کنشگری، چرایی گزینش اهداف و مطالبات، بازیگران اصلی و فرعی، روابط و منابع را بررسی کند. یک کنشگر تحلیلگر دستاوردها، نقاط ضعف و قوت گذشته را بررسی میکند و آینده فعالیت خود را در افق استراتژیک میبیند و نتیجههای کوچک معطوف به عمل میگیرد. استراتژی را میفهمد و برای تاکتیک برنامهریزی میکند و همواره به خاطر دارد که تحلیل قابلاتکا جز با تسلط بر هدفها، استراتژی ها، منابع و تاکتیکها به دست نمیآید.
نقش رهبری و اجماعسازی در کنشهای صنفی و مدنی
علاوه بر تحلیلگری که یکی از مهمترین ویژگیهای کنشگری در شرایط پرمخاطره است و استراتژیهای جدیدی را پیش روی یک جریان صنفی و مدنی قرار میدهد، کنشگری که برای تغییر سیاستها و اصلاح ساختارهای پیرامون خود تلاش میکند به یک نقش ویژه دیگر برای کنشگری آگاهانه نیاز دارد.
در گزارش پیشین «داوطلب» که به بررسی نقشهای کنشگری آگاهانه پرداختیم، موضوع «کنشگر به مثابه کارگزار تغییر» در زمره یکی از مهمترین نقشهای ۴گانه کنشگری آگاهانه قرار گرفت. یکی از کارویژههای یک کارگزار تغییر، ایجاد و توسعه ائتلافها و اجماعسازی است. جریانهای مدنی وصنفی این کار را از طریق هشدار و آگاهیبخشی به عموم درباره شرایط موجود و سیاستهای ناقض ارزشها انجام میدهند.آنها وظیفه دارند تا در یک روند بلندمدت و تا جایی که امکان دارند، گروههای بیشتری از ذینفعان را برای ایجاد تغییرات در سیاستگذاریها و توافق بر سر اهداف مشترک، بسیج کنند. هسته اولیه تشکیل شده از این اجماعسازی، عموم مردم بهویژه افرادی هستند که مستقیم از مشکل یا مسئلهای که یک جریان صنفی و مدنی در نتیجه آن شکل گرفته، تاثیرپذیرفتهاند، نه صاحبان قدرت.
در این روند کنشگران تلاش میکنند، مشکل را تعریف کنند تا نشان دهند چهطور این مشکل، هر یک از بخشهای جامعه هدف را تحتتأثیر قرار میدهد و از این راه سعی میکنند تمام ذینفعان را در روند حلوفصل مشکلات مشارکت دهند. اینجاست که کارگزار تغییر تلاش میکند از همه ظرفیتها برای تحقق اهداف جنبش استفاده کند. برای روشن شدن موضوع بهتر است به همان مثال قبلی و چگونگی روند اجماعسازی در میان کنشگری صنفی معلمان بازگردیم. همانطور که کم وبیش میدانیم، طیفهای مختلفی از معلمان چه به صورت خودجوش و چه به صورت سازمانیافته (در قالب تشکلها و نهادهای صنفی) در ماههای گذشته مطالباتی چون اجرای طرح رتبهبندی معلمان، افزایش دستمزد شاغلین و همسانسازی مستمری بازنشستگان فرهنگی را به طرق مختلف مطرح کردهاند. در این میان گروهی بر حق برگزاری اعتصاب و اعتراض خیابانی برای پیگیری مطالبات و اجبار دولت به پاسخگویی از این طریق اصرار داشتند و گروهی دیگر معتقد بودند نامهنگاری و تشکیل کارگروههایی برای پیگیری مطالبات، اثربخشی بیشتری دارد و حساسیتهای پیرامون اعتراضات صنفی را عامل برخورد قهرآمیز حاکمیت با مطالبات معلمان میدانستند. تفاوت دیدگاه در شیوه مطالبهگری بعضا منجر به مجادلات و صفبندیهایی میان دو گروه میشد که بدنه صنفی معلمان چندان نیازی به آن نداشت.
در واقع این دو گروه که به نظر میرسد نقش جریانسازی و رهبری مطالبات معلمان را بر عهده دارند؛ با آگاهی از اهداف مشترک و الویتدهی به موضوع بهبود وضعیت صنفی و معیشتی معلمان میتوانند ضمن استفاده بهینه از ظرفیتهای یکدیگر؛ بر جامعه ذینفعان تمرکز کنند. نیازسنجی از مطالبات طیفهای مختلف معلمان(اعم از شاغلین، بازنشستگان، معلمان جوان، حقالتدریسیها، خریدخدمتیها، پیشدبستانیها، نهضتیها، غیرانتفاعیها و غیره) و اطلاعرسانی هدفمند در خصوص مشکلات نظام آموزشی به سایر ذینفعان اعم از کادر آموزش، دانشآموزان و خانوادههای آنان از جمله مهمترین کارویژههاییست که تشکلهای صنفی معلمان با وجود سلیقههای متفاوت و دیدگاههای ناهمسو میتوانند بر روی آنها توافق و اجماع کنند تا ضمن حفاظت و پاسداری از حق مطالبهگری،افکار عمومی را به صورت درگیرانه با مطالبات خود همراه و همسو کنند. این مثال و کارویژههای آن، در شرایط فشار نیروهای امنیتی و زمانی که احتمال میرود گروه در حال از هم پاشیدن است هم کاربرد دارد.
وقتی فشار و خطر ازهمپاشیدن گروه زیاد است و بهویژه زمانی که به احتمال زیاد افراد مؤثر و رهبری گروه از جریان امور منفصل شدهاند، لازم است فرد یا افرادی از میان کنشگران نقش اجماعساز را بر عهده بگیرد. معمولاً در محیطهای معمولی تصمیمگیری به سمت اکثریت/اقلیت پیش میرود. در تصمیمسازی اکثریتی، مسئله تعداد یا مدل شمارش آراء کلاسیک حاکم است. اما در تصمیمگیری اجماعی؛ گفتوگو، قانعکردن، کاهش نارضایتی، درنظرگرفتن دیدگاهها و جلب حمایت تمام مشارکتکنندگان، بالابردن حس مسئولیت نسبت به تصمیم اتخاذشده از میانبرهایی است که ما را به اجماع میرساند و اجازه نمیدهد گروه یا کنشگری به دلیل فشارها به تعلیق برود. چنین ویژگیهایی در شرایط دشوار به بقای گروه و کنشگری کمک بیشتری میکند. نباید از یاد برد که اجماعسازی کاری گامبهگام و تدریجی است که موجب ارتباط بیشتر میان افراد باقیمانده در میدان کنشگری هم خواهد شد.
جمعبندی
کنشگری به مثابه هدف و شیوه زیست
ایفای موثر نقشهایی که در دو مقاله اخیر «داوطلب» به عنوان ملزومات یک کنشگری آگاهانه و مسئولانه مورد اشاره قرار گرفت، در صورتی ممکن است که کنشگران تحول شخصی را در الویت برنامههای خود قرار دهند و به کنشگری به مثابه یک شیوه زیست بنگرند. به عبارتی برای دستیابی به آگاهی صنفی، مدنی و تحول شخصی نیاز نداریم که افراد برای مشارکت در ابتکارها و جنبشهای اجتماعی تا زمان تبدیلشدن به کنشگران حرفه ایی صبر کنند، اما اگر بخواهند یک شهروند-کنشگر کارآمد باشند، باید به رشد و تحول شخصی متعهد باشند. برای این کار میتوان از شیوههای بسیار مختلفی برای دستیابی به توسعه صنفی، مدنی و یا سیاسی استفاده کرد:
- از راه فعالیت مدنی و تمرین زندگی انجمنی
- آگاهی از امور از راه رسانهها و بالابردن سطح دانش و آگاهی
- آشنایی با ابتکارهای اجتماعی، گروههای مختلف و جنبشهای اجتماعی فعال
- شرکت در کارگاهها، سخنرانیها و جلسههای بحث و گفتوگوی گروهی آنلاین و آفلاین؛
- عمل به فکر و اندیشه خود پیش از انجام آن.
توجه کنیم که برای فرهنگ و سیستمهای اجتماعی ناکارآمدی و سلطهجویی فرد، امری طبیعی است اما دریک تحول دموکراتیک ما صلحجویی و رسیدن به آگاهی را دنبال میکنیم. بنابراین آنچه نیاز داریم، تغییر اساسی در شخصیت و تبدیلشدن ما از فردی ناکارآمد و سلطهجو به فردی کارآمد، صلحجو و خودآگاه است. ایفای مسلط نقشهایی است که کنشگری آگاهانه پیش روی ما قرار میدهد، تنها در چنین بستری امکانپذیر خواهد بود و شانس موفقیت هر جریان صنفی و مدنی را افزایش خواهد داد.