تارنمای داوطلب: «همشهری به گوش باش، اهواز صاحب نداره» این یکی از شعارهایی است که دهها کارگر معترض گروه صنعتی فولاد اهواز در راهپیمایی روز دوشنبه ۷ مهر ماه ۱۴۰۴ در خیابانهای اهواز سر دادند. کارگرانی که مانند یک دهه گذشته، به تدریج صدای اعتراض خود را از دروازههای زنگزدهی کارخانه فراتر میبرند و در خیابانها طنینانداز میکنند. صحنهای که بارها در شهرهای مختلف ایران تکرار شده است: کارگران ابتدا در محیط کار گرد هم میآیند، دست از کار میکشند یا در سالن تولید تجمع میکنند، اما پس از چند روز یا حتی چند ساعت، مسیر اعتراض را تغییر میدهند و به خیابان میآیند. این جابهجاییِ صحنهی اعتراض از داخل کارخانه به فضای عمومی، همواره یک لحظهی تعیینکننده در تحرکات کارگری به شمار میرود؛ چرا که نشانهی آن است که کارگران صدای خود را تنها در دیوارهای محیط کار محبوس نمیبینند و به دنبال پژواک بزرگتری هستند.
اما چه عواملی کارگران را به چنین تصمیمی میرساند؟ چرا مطالبهی مزدی یا صنفی که ماهیتاً با رابطهی کارگر و کارفرما گره خورده، به میدان عمومی و سیاسی کشیده میشود؟ گفتوگو با فعالان کارگری و مرور تجربههای سالیان اخیر نشان میدهد که چند عامل کلیدی در این تغییر نقش ایفا میکند:
بنبست در مذاکرات
بسیاری از اعتراضات کارگری از همان ابتدا در محیط کار آغاز میشود؛ اعتصاب، تحصن یا توقف تولید. اما وقتی مدیریت کارخانه یا شرکت در برابر این اعتراضها سکوت میکند یا با تهدید و فشار تلاش میکند آن را متوقف سازد، کارگران به این جمعبندی میرسند که به بنبست در مذاکرات رسیدهاند و ادامهی حرکت در همان محل ثمربخش نیست. این در حالیست که گاهی فضای امنیتی و حضور نیروهای انتظامی و حراستی در محل کار ادامهی اعتراض را دشوار میکند. در چنین شرایطی، کارگران معترض از محیط کارخانه خارج میشوند و خیابانها و مسیرهای اصلی عبور ومرور را به محلی برای شنیده شدن صدای اعتراض خود تبدیل میکنند.
ضرورت دیدهشدن
خیابان جایی است که اعتراض بیش از هر نقطهای دیده میشود. حضور در فضای عمومی، توجه رسانهها را جلب میکند و پیام کارگران را به گوش جامعه و افکار عمومی میرساند. کارگران وقتی حس میکنند که صدای آنها در سالنهای تولید و محل کار پژواکی پیدا نمیکند، خیابان را به عنوان بلندگوی خود انتخاب میکنند.
فشار اجتماعی و امید به همبستگی
اعتراض در خیابان فقط به معنی دیدهشدن نیست؛ بلکه امکان جلب حمایت گروههای دیگر را نیز فراهم میکند. همچون شعارهایی که کارگران فولاد اهواز در راهپیماییهای سردادند و با خطاب قرار دادن همشهریانشان تلاش کردند تا آنان را در روند اعتراضات خود درگیر کنند. در چنین شرایطی است که به تدریج، بازنشستگان، معلمان یا حتی مردم عادی میتوانند به صف کارگران بپیوندند یا دستکم صدای آنها را بازتاب دهند. این پیوندهای اجتماعی، وزن و قدرت بیشتری به اعتراض میبخشد.
تجربه و حافظهی مبارزاتی
کارگران معمولاً به حافظهی مبارزاتی خود و دیگر گروههای اجتماعی نگاه میکنند. وقتی دیدهاند که تجمعات خیابانی در گذشته بیشتر به نتیجه رسیده یا توجه مسئولان را جلب کرده، همین تجربه به صورت یک الگو در حرکتهای بعدی تکرار میشود. در یک دهه گذشته، حرکتهای پرشور همین کارگران فولاد یا نیشکر هفتتپه در اهواز، اعتراضات خیابانی متناوب و گسترده کارگران هپکو و آذرآب در اراک و یا اعتراضات دنبالهدار معلمان و بازنشستگان در نقاط مختلف کشور، تجربیات نسبتا موفق کوتاهمدت یا بلندمدتی را در پی داشته که میتواند به عنوان الگویی برای کنشهای جمعی مورد استفاده مجدد قرار گیرد.
ساختارهای سیاسی و حقوقی
در کشورهایی مانند ایران، کارگران از یک ضعف ساختاری جدی یعنی «فقدان یا محدودیت شدید تشکلهای مستقل کارگری» رنج میبرند. اتحادیهها و سندیکاها، در تجربیات جهانی، مهمترین ابزار سازماندهی و مذاکرهی کارگران با کارفرمایان و دولت هستند. این نهادها، محل انباشت تجربه، آموزش و چانهزنیاند و در بسیاری از کشورها میتوانند بدون نیاز به حضور خیابانی، مسائل صنفی را از طریق میز مذاکره و سازوکارهای قانونی پیگیری کنند.
اما در ایران، هر تلاشی برای ایجاد تشکلهای واقعی با موانع قانونی، امنیتی و اداری مواجه میشود. نهادهایی که تحت عنوان «خانه کارگر» یا شوراهای اسلامی کار فعالیت دارند، از دیدگاه بسیاری از فعالان مستقل، بازوی رسمی دولت یا کارفرما به شمار میروند، نه ابزار واقعی نمایندگی کارگران. نتیجه این وضعیت، خلأیی است که کارگران را از ابتداییترین ابزار مذاکره و گفتوگوی نهادمند محروم میکند.
در چنین شرایطی، خیابان به شکل طبیعی نقش جایگزین را ایفا میکند. آنچه در کشورهای دیگر در دفتر اتحادیهها و انجمنها یا پشت میز مذاکرات جمعی اتفاق میافتد، در ایران ناچار به میدان عمومی منتقل میشود. کارگران، با حضور جمعی در معابر و میادین، عملاً نوعی «مذاکرهی اجباری» را تحمیل میکنند: مذاکرهای که طرف مقابل (کارفرما یا دولت) نمیتواند به سادگی از آن چشم بپوشد، چون اعتراض وارد فضای عمومی و رسانهای شده است.
اما این جایگزینی گاهی ممکن است بهایی سنگینی برای کارگران به دنبال داشته باشد. خیابان اگرچه توجه عمومی را جلب میکند، اما در کشورهایی همچون ایران، با هزینههای امنیتی و قضایی بالا همراه است. در واقع، آنچه میتوانست در قالب چانهزنی نهادمند و کمهزینه در چارچوب یک اتحادیهی واقعی و برآمده از انتخاب کارگران پیگیری شود، به صحنهی پرمخاطرهی اعتراض خیابانی منتقل میشود. به همین دلیل است که بسیاری از تحلیلگران تأکید میکنند خیابان بیش از آنکه انتخابی مطلوب باشد، نتیجهی اجباری فقدان سازمانیابی کارگری است. اگر اتحادیهها و تشکلهای مستقل بتوانند نقش واقعی خود را ایفا کنند، مسیر مذاکره و چانهزنی سازمانیافته در درون ساختارهای کارگری طی میشود و کارگران مجبور نخواهند بود برای شنیدهشدن، هزینهی سنگین حضور خیابانی را بپردازند.