تارنمای داوطلب: «اعتصاب»، «تحصن»، «بستنشینی»، هر آنچه که نامش را بگذاریم، نوعی کنش اعتراضی است که با هدف مختل کردن عملکرد سیستم و اعمال فشار مستقیم بر ساختار قدرت تلاش میکند که به همه یا بخش عمدهای از مطالباتی که اعتراضات پیرامون آنها شکل گرفته، دست یابد. بنابراین به طور معمول پناه بردن به اعتصاب، آخرین تاکتیک بکار گرفته شده توسط معترضان برای پیشبرد اهدافشان است. ایجاد «اخلال» همچنین یکی از سه ظرفیت شناسایی شده از یک جنبش اعتراضی است که در کنار ارائه روایت درست و قابل فهم از علت اعتراضات و سازماندهی قوی، میتواند شانس موفقیت یک جریان اعتراضی صنفی یا مدنی را بالا ببرد. اما آیا اعتصاب و ایجاد اخلال در عملکرد سیستمها، همواره به نفع اهداف کنشگران تمام میشود یا ممکن است برخی کنشهای رادیکال، بهجای تقویت مطالبه، آن را به حاشیه برانند؟
مارک انگلر و پل انگلر، دو نظریهپرداز کنش جمعی و مقاومت مدنی، در مقالهای1 تلاش میکنند به همین پرسش حساس پاسخ دهند. آنها با تمرکز بر مفهوم «قطبیسازی» نشان میدهند که اعتراضهای اخلالگر (disruptive) بهطور همزمان هم میتوانند حمایت اجتماعی تولید کنند و هم موجی از واکنش منفی علیه جنبش به راه بیندازند. از نظر نویسندگان، مسأله اصلی ترس از قطبیسازی نیست، بلکه یاد گرفتن هنر هدایت آن به نفع جنبش است.
این مقاله با مرور تجربههای تاریخی از جنبش حقوق مدنی آمریکا تا اعتراضات ضدجنگ، از اشغال والاستریت تا تحصنهای دانشجویی امروز، پنج عامل کلیدی را معرفی میکند که تعیین میکنند یک اعتراض پرهزینه و رادیکال، به تقویت جنبش منجر شود یا به تضعیف آن. عواملی که اگر نادیده گرفته شوند، حتی عادلانهترین مطالبات نیز ممکن است نزد افکار عمومی شکست بخورند. با این توضیح، ترجمه فارسی این مقاله که به نظر میرسد حاوی درسهای مهمی برای کنشگران حقوق مدنی و صنفی در ایران است، در ادامه خواهد آمد.
مقاومت در برابر چرخدندهها!
در دوم دسامبر ۱۹۶۴، در یکی از مشهورترین سخنرانیهای اعتراضی قرن بیستم، ماریو ساویو، رهبر «جنبش آزادی بیان2 برکلی»، در برابر جمعیتی چند هزار نفره ایستاد و از نافرمانی مدنی دفاعی پرشور کرد: «زمانی میرسد که کارکرد ماشین آنقدر نفرتانگیز میشود، آنقدر دلخراش که دیگر نمیتوانی در آن مشارکت کنی؛ حتی بهطور منفعل. آنوقت باید بدنهایتان را روی چرخدندهها، روی چرخها، روی اهرمها و تمام اجزای این دستگاه بگذارید و وادارش کنید بایستد.»
شاید امروز بیش از هر زمان دیگری، با درک تهدیدهای جدی و حتی وجودیای که در جهان اطرافمان با آنها روبهرو هستیم، مردم به توصیهی ساویو عمل میکنند و بدنهایشان را «بر چرخدندهها» میگذارند. نتیجهی این وضعیت، موجی گسترده از اعتراضهای اختلالگر در سالهای اخیر بوده است.
چنین کنشهایی ناگزیر اثری قطبیکننده بر افکار عمومی دارند. جنبشها همانقدر نمیتوانند از قطبیسازی بگریزند که نمیتوان اقیانوس را بیغرش موجهایش تصور کرد؛ به تعبیر بهیادماندنی فردریک داگلاس، مبارز ضد بردهداری. اعتراضهای مختلکننده توجهها را به مسائلی حیاتی جلب میکنند که در غیر این صورت ممکن است نادیده گرفته شوند و آنها را به موضوعاتی تبدیل میکنند که مستحق واکنش فوری صاحبان قدرتاند. همین روند، مردم را وادار میکند که موضع بگیرند و در نتیجه جامعه را دوقطبی میکند. هرچند برخی مفسرانِ «سرزنشگرِ اعتراضها» این روند را دوست ندارند و کنشگران را به دور زدن مجاری رسمی سیاست متهم میکنند، اما این دوقطبیسازی بخشی حیاتی از فرآیند تغییر اجتماعی است.
بهجای ترسیدن از قطبیشدن، سازماندهندگان باید یاد بگیرند چگونه از آن بهطور مؤثر استفاده کنند. این به معنای درک این نکته است که با اینکه کنش جمعی برای یک هدف عادلانه معمولاً به نتایج مثبت میانجامد، اما همهی اعتراضها اثر یکسان ندارند و به یک اندازه مفید نیستند.
هستهی اصلی بهرهگیری از قدرت قطبیسازی این است که بپذیریم این فرایند ذاتاً دو لبه دارد: همان اقداماتی که قطبیسازیِ مثبت ایجاد میکنند _ یعنی حامیان فعال بیشتری را جذب میکنند و ناظران بیطرف را به همدلی دستکم منفعلانه وامیدارند _ همزمان میتوانند نتیجهی معکوس هم داشته باشند، بعضیها را دلزده کنند و مخالفان را خشمگینتر سازند. هدف کنشگران این است که مطمئن شوند منافع اقداماتشان از زیانهایش بیشتر است و در مجموع طیف حمایت عمومی به نفع آنها جابهجا میشود.
پس سؤال این است: چگونه میتوان پیشبینی کرد که یک اعتراض مشخص چه نوع قطبیسازیای ایجاد خواهد کرد و چگونه میتوان مهارت طراحی کنشهای مؤثرتر را بهبود داد؟
در مدیریت آثار قطبیکنندهی مقاومت مدنی، پنج عامل نقش کلیدی در تعیین میزان و کیفیت واکنش عمومی ایفا میکنند. هرچند کنشگران هیچگاه کنترل کامل بر واکنش جامعه ندارند، اما با اندیشیدن دقیق به این عوامل میتوانند شانس موفقیت خود را افزایش دهند.
۱. صورتبندی بندی مسئله از طریق مطالبات جنبش
بیش از هر عامل دیگر، واکنش مردم به یک اعتراض مختلکننده به این بستگی دارد که تا چه اندازه بتوانند درستی و عادلانه بودن اهداف جنبش را درک کرده و با آن همذاتپنداری کنند. چون تاکتیکهای مختلکننده اغلب محبوب نیستند، بسیار حیاتی است که مردم قانع شوند این تاکتیکها برای هدفی موجه به کار رفتهاند. بنابراین نحوهای که سازماندهندگان پیام خود را منتقل میکنند، نقشی تعیینکننده در این دارد که دوقطبیشدن، در مجموع به نفع جنبش باشد یا به زیان آن. مهمترین ابزار جنبشها برای این کار، صورت بندیِ مطالبات است.
مطالبات جنبش لزوماً نباید بیش از حد فنی و تکنوکراتیک باشند. اغلب مفسران رسانهای از این گله میکنند که اعتراضها حول یک طرح مشخص یا یک برنامهی پنجبندیِ دقیق برای اصلاح یا تغییر وضع موجود شکل نگرفتهاند. هرچند چنین مطالبات دقیقی ممکن است در مذاکرات بلندمدت اهمیت داشته باشند، از نظر پویایی قطبیسازی عمومی معمولاً موضوع اصلی نیستند.
آنچه بسیار مهمتر است این است که جنبش بتواند هدف خود را به شکلی همدلانه و انسانی عرضه کند؛ یعنی با تکیه بر ارزشهای مشترک عمومی و با روشن کردن بُعد اخلاقیِ مبارزه. در جنبشهای اعتراضی تودهای، بُعد نمادین یک مطالبه _یعنی اینکه «تا چه اندازه ضرورت فوری رفع یک بیعدالتی را برای مردم نمایان میکند»_ اغلب از کارکرد ابزاری آن و تأثیر فوریاش بر سیاستگذاری مهمتر است.
برای نمونه، گاندی در مبارزه با استعمار بریتانیا در هند، مسئلهی «مالیات نمک» را برجسته کرد — مالیاتی بشدت منفور — زیرا میدانست مردمی که ممکن است دربارهی طرحهای مختلف استقلال اختلاف داشته باشند، بهراحتی در مخالفت با این مالیات ناعادلانه متحد میشوند. یا در جنبش حقوق مدنی آمریکا، اگرچه لغو تبعیض در اتوبوسها شاید از نظر فنی مهمترین گام برای فروپاشی نظام «جیمکرو» نبود، اما به مطالبهای کاملاً نمادین و اثرگذار بدل شد، زیرا هم جامعهی محلی و هم ناظران بیرونی فوراً درک میکردند که این خواسته تا چه اندازه عادلانه است.
این شیوهی استفاده از مطالبات، بخش مهمی از «هنر صورت بندی» است. ممکن است در برخی موارد، خودِ موضوع جنبش از اساس نامحبوب باشد؛ مثلاً کاهش بودجهی نظامی در جامعهای که بخشهای بزرگی از آن طرفدار ارتشاند و مخالفت را «ضدمیهنپرستانه» میدانند. با این حال، نیروهای ضد جنگ میتوانند با تمرکز بر فساد پیمانکاران نظامی، افشای اتلاف منابع در هزینههای دفاعی (مثل پیچهای ۳۷ دلاری یا قهوهسازهای ۷۶۲۲ دلاری)، برجستهکردن نارضایتی از مداخلات خارجی، یا نشاندادن هزینههای جنگ، برای خود پایگاه بسازند. این چهارچوببندی همدلانه به آنها اجازه میدهد حرکت خود را گسترش دهند و پایگاههای اجتماعی تازهای را تحت تأثیر قرار دهند.
پیش از یک اقدام اعتراضی، سازماندهندگان میتوانند بررسی کنند که گروههای اجتماعی مختلف در گذشته نسبت به موضوعات مشابه چه واکنشی نشان دادهاند. اما دقیقترین پیشبینی از اینکه جامعه چگونه همدلی خواهد کرد، نه از احساسات کلی نسبت به یک موضوع (مثلاً تغییرات اقلیمی)، بلکه از نسبت مردم با همان مطالبهی مشخص جنبش به دست میآید.
برخی رسانهها بیش از حد درگیر ظرافتهای پیامرسانی میشوند، اما مهمترین چیزی که معترضان واقعاً بر آن کنترل دارند، این است که «دقیقاً چه چیزی را مطالبه میکنند». اگر کسی با خواستهی جنبش همدل باشد، حتی اگر تاکتیکهایش را نپسندد، باز هم احتمال دارد در جهت درست عمل کند.
کنشگران پیام خود را فقط از طریق پلاکارد و شعار منتقل نمیکنند، بلکه خودِ منطق عمل آنان هم پیامرسان است. اگر هدف، جلوگیری از قطع درختان است، نشستن بر روی درخت کاملاً گویاست. اگر هدف، تعطیلی یک پالایشگاه نفت است، بستن درِ ورودی آن نیز منطق روشنی دارد. اگر هدف، لغو تبعیض در رستورانهاست، نشستن گروهی و مطالبهی خدمت، معنا را بیواسطه منتقل میکند.
همیشه کسانی خواهند گفت: «اینها دقیقاً چه میخواهند؟» جنبشها لازم نیست به بدخواهان پاسخ دهند، اما باید برای عموم مردم پاسخی روشن و قانعکننده داشته باشند.
۲. تعادل میان اختلال و فداکاری
دومین عامل مهم در شکلگیری واکنش عمومی، تعادل میان میزان اختلال و میزان فداکاری در یک اقدام اعتراضی است. فرانسیس فاکس پیون، نظریهپرداز جنبشهای اجتماعی، تأکید میکند که اعتراض صرفاً یک عمل ارتباطی نیست؛ بلکه اعمال قدرت از طریق اخلال در نظم موجود است: کارگران سر کار نمیروند، مستأجران اجاره نمیدهند، دانشآموزان به مدرسه نمیروند، مصرفکنندگان خرید نمیکنند. در برخی اشکال مقاومتی، مردم حتی پا را فراتر میگذارند و فعالانه مانع کارکرد سیستم میشوند؛ مثل تحصن، اشغال زمین، تصرف کارخانه یا بستن راهها. این نافرمانیها بحرانهایی ایجاد میکند که صاحبان قدرت نمیتوانند نادیده بگیرند. بنابراین میزان اختلال یکی از عوامل کلیدی واکنش عمومی است.
اما همین اختلال میتواند مردم عادی را هم ناراضی کند، چون روال زندگیشان مختل میشود. در اینجاست که میزان فداکاری معترضان اهمیت پیدا میکند. طبق گفتهی کیآنگا یاماهتا تیلور، هستهی اخلاقی نافرمانی مدنی، «فداکاری در راه یک هدف سیاسی والاتر» است: معترضان انتظار هزینهدادن دارند و اخراج، زندان، خشونت، آسیب بدنی بخشی از این روند پرهزینه است. نمایش این فداکاری، میتواند همدلی عمومی را برانگیزد و حتی حامیان منفعل را به کنش وادارد.
هر تاکتیکی ترکیبی از اختلال و فداکاری است. جین شارپ، نظریهپرداز مقاومت مدنی، زمانی ۱۹۸ روش کنش بدون خشونت را فهرست کرد؛ از راهپیمایی گرفته تا اعتصاب اجاره، تحصن، مقاومت نمادین و اشکال متنوع نافرمانی.
این تاکتیکها را میتوان روی نموداری با دو محور «اختلال» و «فداکاری» قرار داد که چهار بلوک ایجاد میکند:
بلوک اول: اختلال کم، فداکاری کم: مثل تجمعهای مجوزدار و امضای طومار؛ کمخطر اما آسان برای نادیدهگرفتن.
بلوک دوم: اختلال کم، فداکاری زیاد: مثل اعتصاب غذا، زندان رفتن طولانی یا تحصنهای طولانیمدت؛ الهامبخش اما اغلب کماثر در سطح عمومی.
بلوک سوم: اختلال زیاد، فداکاری کم: مثل مسدودکردن خیابان توسط افراد محدود؛ جلب توجه میکند اما خطر واکنش منفی بالاست.
بلوک چهارم : اختلال زیاد، فداکاری زیاد: مثل اعتصابهای بزرگ، اشغالهای گسترده و نافرمانی جمعی وسیع (مثل تحریم اتوبوسهای مونتگُمری)؛ اینها بیشترین ظرفیت تغییر را دارند.
در این سطح، پدیدهای مهم رخ میدهد که به آن «پارادوکس سرکوب» میگویند: هرچه سرکوب دولت شدیدتر باشد، اگر معترضان فداکاری آشکاری نشان داده باشند، سرکوب میتواند به نفع جنبش تمام شود و همدلی عمومی را افزایش دهد.
نمونهی معاصر آن، برخوردهای شدید پلیس با تحصنهای طرفدار فلسطین در دانشگاههای آمریکا بود که باعث گسترش سراسری اعتراضها شد.
۳. بازیگران محبوب و هدفهای نامحبوب
سومین عامل مهم در قطبیسازی، نسبت «قهرمان» و «ضدقهرمان» در سناریوی اعتراض است.
ساول آلینسکی توصیه میکرد: «هدف را انتخاب کن، منجمدش کن، شخصیسازیاش کن و دوقطبیاش کن.»
در جنبش حقوق مدنی، رئیس خشن پلیس بیرمنگام، «بول کانر»، خود به نماد شر تبدیل شد. در جنبش «اشغال والاستریت»، بانکداران به عنوان مقصران بحران اقتصادی معرفی شدند و شعار «۹۹ درصد در برابر ۱ درصد» معنا پیدا کرد.
نمونهای دیگر، اعتراض مادر یک سرباز کشتهشده در جنگ عراق، «سیندی شیهان»، بود. تحصن او مقابل مزرعهی بوش در تگزاس، رئیسجمهور را در یک معضل اخلاقی قرار داد و موجی تازه از خشم ضدجنگ ایجاد کرد.
در اروپا نیز کشاورزان و رانندگان کامیون، با بستن جادهها، همان تاکتیکهایی را به کار بردند که پیشتر جوانان اقلیمی استفاده میکردند؛ اما چون چهرهی اجتماعی آنها متفاوت بود، واکنش سیاستمداران بهشدت ملایمتر بود.
۴. توان رسانهای و روابط عمومی
چهارمین عامل، توان جنبش در ارتباط با رسانههاست. بسیاری از جنبشهای مدنی هنوز در انتخاب سخنگوی مناسب، تهیهی بیانیههای روشن و ایجاد رابطهی پایدار با خبرنگاران ناتواناند.برخی فعالان رادیکال نیز اساساً با رسانه مخالفاند و آن را نوعی «بازی با دوربینها» میدانند. اما کنار کشیدن کامل از عرصهی ارتباط عمومی، بهمعنای حاشیهنشینی داوطلبانه است.
در دنیای امروز، جنگ اصلی اغلب در «افکار عمومی» تعیین تکلیف میشود. شبکههای اجتماعی این میدان را دگرگون کردهاند؛ هرچند خودشان هم بیطرف و بیمسئله نیستند. جنبشها ناچارند از تمامی ابزارهای ارتباطی موجود استفاده کنند، بدون آنکه به ورطهی «تبلیغات توخالی» سیاست رسمی سقوط کنند.
۵. زمانبندی و عوامل غیرقابلپیشبینی
پنجمین عامل، مجموعهای از عناصر ناملموس است: زمان، حوادث غیرمنتظره، وضعیت افکار عمومی، سابقهی جنبش و حتی اتفاقاتی تصادفی مانند برخورد پلیس با معترضان.
گاهی یک حادثهی طبیعی یا خبری ناگهانی میتواند اثر یک اعتراض را چند برابر کند. گاهی هم یک اتفاق بیرونی میتواند کل پیام اعتراض را خنثی سازد. این عوامل کاملاً در کنترل کنشگران نیست، اما آنها میتوانند شرایط را بسنجند و آمادهی بهرهبردن از «لحظههای برانگیزاننده» باشند.
قطبیسازی بهمثابه یک مهارت
اگرچه جین شارپ ۱۹۸ روش مقاومت بدون خشونت را فهرست کرده بود، امروز این فهرست به بیش از ۳۴۶ تاکتیک رسیده است. نقطهی مشترک همهی این روشها این است که هر یک به شکلی جامعه را دوقطبی میکنند.
با برجستهکردن یک تعارض، با ایجاد اختلال و نمایش فداکاری، اعتراضها مردم را وادار به موضعگیری میکنند. آنها به جنبشها این امکان را میدهند که پایگاه حامیان خود را گسترش دهند و افراد بیطرف را جذب کنند.
هیچ پاسخ واحد و از پیشتعیینشدهای برای اینکه «در هر مقطع چه تاکتیکی درست است» وجود ندارد. فهرست تاکتیکها دعوت به خلاقیت است. اما کنشگران میتوانند مهارت خود را در پیشبینی واکنشها افزایش دهند و شانس آن را بالا ببرند که حامیان بیشتری جذب کنند تا مخالفان.
پنج عامل قطبیسازی همچون تابلوهای راهنما عمل میکنند. به کنشگران کمک میکنند دریابند یک اعتراض چگونه دریافت خواهد شد و چگونه میتوان این دریافت را شکل داد. به بیان دیگر، این عوامل جنبشها را تشویق میکنند که با قطبیسازی نه بهعنوان یک خطر، بلکه بهعنوان یک «فن و مهارت» برخورد کنند و بکوشند در آن استاد شوند.
1 https://forgeorganizing.org/article/how-make-sure-your-disruptive-protest-helps-your-cause/
2 https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4_%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C_%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86
داوطلب وبسایت داوطلب